تعریف من کودک در ساختار تحلیل رفتار متقابل (child state)

من کودک چیست؟ در این مقاله به تعریف من کودک می پردازیم.

مفهوم حالت کودک – من کودک

«هسته درون »

در درس قبل به تعریف ساختار کلی شخصیت در دوره تحلیل رفتار متقابل پرداختیم و در این درس ساختار شخصیتی کودک را بررسی می کنیم. هنگامی که نوزادی به دنیا می آید و هنوز تحت تاثیر شرایط محیطی قرار نگرفته است؛ تنها ماهیت و محتوایی که همراه خود به این دنیا می آورد؛ نیرو و انرژی هسته درون است؛ نیروهای هسته درون تمام انگیزه های آزاد بودن؛ خلاقیت؛ علاقه به کسب تجربه؛ بصیرت؛ شهود؛ صمیمیت؛ عشق و کنجکاوی را در بردارد.

هسته درون؛ عمیق ترین  سطح روحی و روانی هر فرد را در بر میگیرد و وحدت بخش شخصیت هر فرد است  و منبع انرژی روانی او به شمار می رود. گاهی از هسته درون با واژگانی مانند غریزه؛ ناخودآگاه؛ ذات؛ فطرت یا نهاد یاد می شود؛ اما آن چه در تمام این واژه ها مشترک به نظر می رسد؛ وجود ساختاری بکر از موجودیت ابتدایی و تحت نفوذ نیامده انسان است و تا زمانی که تربیت صورت نگرفته باشد ؛ بکر بودن خود را حفظ می کنند. این بخش از وجود آدمی انرژی سایر بخش ها را نیز تامین می کند و منبع اصلی نیروهای هیجانی  «کودک » است؛ هم چنین به نوعی نیروی روانی و غرایز را تشکیل می دهد که این انرژی ساکن نبوده و به صورت پویا در جریان است.

یکی از مهم ترین عملکرد هسته درون کسب لذت و اجتناب از درد است. عملکرد دیگر آن حفظ و نگهداری ارگانیسم در حالتی است که تنشی به انسان وارد نشود.

تجربه های من کودک در زمینه غلبه بر ناکامی ها ی اولیه موجب شروع یادگیری ها و رشد او می شود؛ بنابراین هر فرد پس از تولد؛ حاصل تاثیر دو گانه انرژی و نیروهای داخلی هسته درون و عوامل آموزش دهنده محیط بیرونی خود است. این جریان دو طرفه در نهایت منجر به شکل گیری ساختار شخصیت فرد می شود.

 

همان طور که می بینیم؛ نزدیک ترین بخش به ساختار شخصیت مرتبط به هسته درون ؛ بخش  « من کودک » است؛ به صورتی که « کودک طبیعی » با هسته درونی هم پوشانی دارد و انرژی روانی از طریق آن به سایر بخش ها راه می یابد.

نظریه تحلیل رفتار  به شناخت راه های جریان یافتن انرژی روانی و متعادل ساختن آن در ساختار شخصیت کمک می کند.به این طریق شخص در می یابد که چگونه مسیر حرکت انرژی روانی از هسته درون به طرف ساختار شخصیت را باز نگه دارد و فردی پرتوان ؛ خودانگیخته و پویا باشد.

من کودک در ابتدای تولد یعنی هنگامی که فقط هسته درون وجود دارد ؛ فاقد هرگونه قدرت ارزشیابی و تفکر است. او در ماه های اول تولد ؛ فقط احساس را با خود به همراه دارد؛ اما در حدود ۱۰ ماهگی « بالغ » به تدریج شروع به رشد می کند و تا حدود ۵ سالگی  « والد » در او تشکیل می شود. به این ترتیب نوزادی که در ابتدا فقط شامل احساسات بوده است؛ به تدریج و در اثر آزمون ؛خطا و تجربه ؛ افکار خود شکل می دهد و ارزش ها را از والدین و محیط اجتماعی کسب می کند.

چنان چه در رفتار متقابل بتوان توانایی های هسته درونی شخصیت را شناسایی و بر اساس آن رابطه ایجاد کرد و نه بر پایه رفتار اکتسابی؛ یک رابطه صمیمانه و عمیق برقرار خواهد شد. البته این روند در صورتی اتفاق خواهد افتاد که مجرای انتقال انرژی به علت وجود مشکل تربیتی مسدود نشده باشد.

افرادی که مسیر حرکت انرژی روانی  آن ها باز است و انرژی آزادانه درآن جریان دارد؛ خود را پرتوان ؛ با انگیزه ؛ با نشاط و پویا می  یابند و اشخاصی که مسیر حرکت انرژی آنان مسدود شده است؛ احساس ناتوانی؛ بی انگیزگی؛ خمودگی و ایستایی می کنند.

بنابراین تا اینجا متوجه شدیم که بخش « من کودک » درون ما و «احساسات » در هم آمیخته اند.

وقتی شخصی در چنگ احساسات گرفتار می شود؛ ما آن را حالت غلبه کردن کودک بر شخص می دانیم. بدیهی است که عکس این حالت نیز وجود دارد. زمانی که به موفقیتی دست می یابیم؛ احساسات خوشایند موجود در کودک مثل نیروی خلاقیت ؛ حس کنجکاوی ؛ شوق جست و جو و فهمیدن در ما زنده می شود.

بطور خلاصه در این مقاله به من کودک پرداختیم و موارد مهمی همچون هسته درون را مورد بررسی قرار دادیم.

 

Rate this post
خروج از نسخه موبایل