جورواجور

مثلث کارپمن چیست؟

÷برای داشتن رابطه ی عاطفی سالم، مهارت و توانایی لازم است. در واقع هر یک از ما در هر نوع از رابطه ای که باشیم، نقش های متفاوتی داریم که برای داشتن احساس شادی و رضایت در هر یک از نقش های خود و نیز داشتن رابطه ای سالم با دیگران، لازم است توانایی شناخت خود و دیگری، مهارت درک دیگران و توانایی حل مشکلات و اختلاف نظرها را داشته باشیم، بسیاری از روابط برای افراد آزار دهنده است و با این که رابطه ی آن ها با مسائل زیادی رو به رو است، اما توانایی رهایی از آن روابط یا اصلاح و حل مشکلات آن را به شیوه ای درست و اصولی ندارند، همچنین گاهی افراد در هر رابطه ای که وارد می شوند، مشکلاتی مشابه با دیگر روابط قبلی خود دارند و شکایت هایی یکسان از رابطه را مطرح می کنند، چنین رفتارها و واکنش هایی نشان می دهد که سبک رفتاری و ارتباطی این افراد در نقش و جایگاهی که در روابط خود دارند، اشتباه است.
در علم روان شناسی یکی از نظریه هایی که در بحث روابط مطرح شده است، مثلث کارپمن است که در سال 1968 شخصی با همین نام یعنی استیون کارپمن آن را طراحی کرده است، این مثلث نام های دیگری نیز دارد، همانند مثلث خشم، مثلث نقش ها، مثلث شرم آفرین یا مثلث خالق شرم. مثلث کارپمن در حیطه تحلیل رفتار متقابل قرار می گیرد، به این معنا که نقش و شیوه رفتار یا بازی افراد در روابط را می توان از طریق این مثلث بررسی کرد.

نقش های تشکیل دهنده مثلث کارپمن چیست؟

اساس این نظریه را بازی های ذهنی و روانی تشکیل می دهد که افراد در روابط اجرا می کنند، چنان چه پیشتر گفته شد، این بازی های ذهنی و روانی افراد، روابط کارپمن را در قالب مثلثی بیان کرده است، بر اساس این بازی، یک ضلع این مثلث به عنوان قربانی، ضلع دیگر آن به عنوان ناجی و ضلع دیگر آن به عنوان زجردهنده در نظر گرفته شده است. از دیدگاه کارپمن نقش های ناجی و زجردهنده نیز خود شکل های دیگری از نقش قربانی هستند، به طوری که هر نقشی که در این مثلث داشته باشیم در نهایت به نقش قربانی می رسیم، به بیان دیگر می توان گفت صرف بودن در این مثلث یعنی این که ما قربانی هستیم یا ایند که این مثلث سه ضلع دارد، اما فقط دو نفر هستند که در این مثلث نقش دارند، در واقع، در هر رابطه ناکارآمدی این سه نقش را می توان دید، همانند بسیاری از رابطه‌های زن و شوهری و نیز رابطه های میان دوستان، این که چگونه می شود وارد این مثلث شویم، بستگی به تجربه های تربیتی ما دارد که از دوران کودکی آموخته ایم.

هر شخصی برای ورود به این مثلث به طور معمول در نقشی وارد می شود که بیشتر برای او آشنا است که آن را اولین بار در همان دوران کودکی می آموزد، یا این که ممکن است در غالب یکی از این نقش ها وارد مثلث کارپمن شویم، اما این به معنای این نیست که تا آخر در همان نقش نیز باقی خواهیم ماند، به بیان دیگر، هنگامی که وارد این مثلث شویم، خیلی زود در دیگر نقش های این مثلث جا به جا خواهیم شد، این جا به جایی در نقش های مختلف مثلث کارپمن ممکن است در طول چند دقیقه، یا در طول چند روز و نیز ممکن است چندین بار نقش های مختلف این مثلث را تجربه کنیم.

قربانی

برای بیشتر ما اتفاق افتاده است که آگاهانه یا نا آگاهانه هنگام رو به رو شدن با مشکلات زندگی به عنوان یک قربانی به آن واکنش نشان می دهیم، در واقع هنگامی که نتوانیم یا نخواهیم مسئولیت رفتار و اعمال خود را بر عهده بگیریم، به طور خواسته یا ناخواسته خود را در نقش قربانی قرار داده ایم، چنین رفتاری باعث می شود که از نظر روحی نا امید باشیم، احساس عصبانیت و خشم کنیم، بترسیم، احساس گناه کنیم و احساس کنیم بی کفایت هستیم، تمامی این ها باعث می شود تا احساس کنیم که دیگران در رابطه ها به ما خیانت می کنند و از ما سوء استفاده می کنند. 
در واقع کسی که در نقش قربانی قرار می گیرد، چه در رابطه همکاری، چه رابطه عاطفی و هر رابطه دیگری، به محض این که احساس شکست در رابطه کند، وارد نقش قربانی می‌شود، کسی که در نقش قربانی قرار می گیرد، نه می تواند موضوع را نادیده بگیرد، نه می تواند مشکل خود را کنار  بگذارد و نه می تواند از این که در رابطه شکست خورده است، آن را بپذیرد. چنین فردی بی آن که در صدد حل مشکل خود باشد، برای این که احساس ضعف خود را اغنا کند، به دنبال کسی است تا بتواند او را از وضعیتی که دارد نجات دهد، (یعنی نقش ناجی) یا این که تلاش می کند تا به طرف مقابل احساس رنج دهد، (یعنی نقش زجردهنده).

ناجی

برای این که کسی در نقش ناجی فرو رود و احساس کند که مهم است و پویا، به کسی احتیاج دارد که در نقش قربانی فرو رفته است تا برای کمک به او بشتابد. افرادی که در این نقش وارد می شوند دوست دارند همچون فرشته نجاتی حامی به نظر برسند و از دیگران مراقبت کنند. کسانی که با نقش ناجی وارد مثلث کارپمن می شوند، الزاما افرادی خوب و نجیب نیستند، در واقع، این افراد چون بودن در نقش قربانی برای شان سخت است و هیچ گاه دوست ندارند در آن نقش وارد شوند، بسیار تلاش می کنند تا خوب به نظر برسند.
ناجی ها برای داشتن این احساس تا حد زیادی به حضور و بودن دیگران به ویژه افرادی که در نقش قربانی هستند، نیاز دارند. کسانی که در نقش قربانی هستند به صورت ناخودآگاه باور دارند که همیشه باید به دیگران فکر کنند، در واقع، آن ها ناخودآگاه به دیگران نشان می دهند که نیازهای آن ها اهمیتی ندارد و تمام ارزش آن ها به کار و خدماتی وابسته است که برای دیگران انجام می دهند، به دلیل نیازی که به بودن در نقش فرشته نجات دارند، سعی زیادی می کنند تا دیگران را از طریق دادن حس گناه به آن ها به خود وابسته نگه دارند، این افراد همواره در موقعیت های مختلف و برای هر چیزی جوابی دارند و اگر موفق نشوند تا به دیگران کمک کنند، شدیداً احساس گناه می کنند. ناجی ها به دلیل نگاه از بالا به پایینی که به قربانی ها دارند، نمی توانند بپذیرند یا باور کنند که خود نیز در زندگی یک قربانی هستند، آن چه درباره ناجی ها مشخص است خشم های نهفته آن ها است که برای پوشش دادن به این احساس به طور معمول افراطی کار می کنند و بسیار احساس خستگی دارند، با وجود آن چه گفته شد، ناجی ها به دلیل رویکرد دفاعی که در روابط عاطفی در پیش می گیرند، توانمندی بالاتری در جلوگیری از بروز مشکلات دارند.

زجر دهنده

نقش زجر دهنده در مثلث کارپمن

یکی از مشخصه های مهم زجردهنده در مثلث کارپمن این است که قربانی خود را همیشه به این محکوم می کند که تمامی اتفاقات تقصیر او است، به بیان دیگر زجردهنده ها همیشه در حال انتقاد و سرزنش قربانی ها هستند تا همواره آن ها را در همان نقش قربانی نگه دارند. با وجود این، زجردهنده ها همواره به طور مستقیم یا به طور غیر مستقیم رفتار سرزنش گرانه خود را منکر می شوند، هنگامی که از این افراد برای رفتارشان انتقاد می شوند، برای دفاع از خود و نیز توجیه رفتار خشمگینانه خود، این گونه پاسخ می دهند که برای محافظت از خود مجبور بوده اند که چنین رفتاری داشته باشند. جمله ای مثل این از زبان زجردهنده ها بسیار شنیده می شود: «خود او طوری رفتار کرد که باعث شد من چنین کنم و به سزای عمل خود برسد».
این افراد خودشان به این که شرور هستند، باور دارند و کنترل گری بالایی دارند، تفکر کلی آن ها این است که دنیا جای خطرناکی است که در آن هیچ کس قابل اعتماد نیست و باید برای محافظت از خود، با دیگران مقابله کرد و در صورت لزوم به دیگران حمله کرد، همچنین خشمی که در رابطه نشان می دهند بسیار زیاد است. واکنش سخت و سهمگینانه ای که زجردهنده ها در مقابله قربانی ها دارند، به دلیل ویژگی کنترل گری آن ها است تا همواره این احساس به آن ها دست دهد که از قربانی ها برتر هستند، می توان چنین گفت که ناجی ها و قربانی ها، هر دو، شکل های افراط گونه از نقش زجردهنده اند.

آن چه در نظریه مثلث کارپمن حائز اهمیت است، این است که چه با نقش ناجی و چه با نقش زجردهنده وارد مثلث شویم، در نهایت به قربانی بودن خواهیم رسید، این که قربانی یک شخص خاص باشیم، یا قربانی یک گروه یا قربانی موقعیت‌های زندگی.
در این مثلث ناجی و زجردهنده جایگاهی بالاتر از قربانی دارند و در بالای مثلث قرار گرفته اند، در واقع کسانی که با این دو نقش وارد مثلث می شوند، خود را در مقایسه با دیگران و به خصوص قربانی ها هوشمندتر و قوی تر و در کل بالاتر می دانند، در مقابل، کسی که در نقش قربانی است، در پایین قرار دارد و همواره نگاهش به دیگران و به خصوص ناجی ها و زجردهنده ها از پایین به بالا است و همواره احساس ارزشمندی پایین تری در مقایسه با دیگران دارد، همین احساس باعث می شود که قربانی ها از دیگران آزرده باشند و چون احساس می کنند در حق آن ها ظلم شده است، منتظر فرصتی برای تلافی هستند، به همین دلیل است که فردی که در نقش قربانی وارد مثلث می شود، احتمال بسیاری دارد که به طور طبیعی به نقش زجردهنده وارد شود، هنگامی که قربانی تغییر نقش می دهد و وارد نقش زجردهنده می شود، به طور معمول، زجردهنده ها و ناجی ها در آن رابطه نیز تغییر نقش می دهند و نقش قربانی را می پذیرند.

برای خروج از مثلث کارپمن چه می توان کرد؟

نقش های مثلث کارپمن که راه ورودی ما به این مثلث است، در دوران کودکی ما شکل می گیرد، اگر در دوران کودکی به گونه ای تربیت نشویم که بدانیم باید آگاهانه مسئولیت نیازها، کارها و خواسته های خود را بر عهده بگیریم، الگوهایی در ما شکل می گیرد که در بزرگسالی نیز به ما القا می کند که توانایی لازم برای برآوردن نیازهای خود را نداریم و همواره برای رسیدن به خواسته های خود به دیگران نیاز داریم که باعث می شود، افرادی وابسته و خشمگینی شویم که مرتب در فکر تلافی و انتقام از دیگران هستیم (نقش قربانی) یا همواره دیگران را سرزنش کنیم و آزار دهیم (نقش زجردهنده) یا این که بخواهیم نیازهای دیگران را بدون در نظر گرفتن خواسته های خود، برآورده کنیم (نقش ناجی).
در واقع، منشأ هر رابطه ناسالم و ناکارآمدی که با خود یا دیگران داریم، این مثلث است و تنها زمانی می توانیم روابط خود را کارآمد و سالم کنیم که بتوانیم آگاه شویم که در چنین مثلثی گیر افتاده ایم و بدانیم که کدام نقش مثلث کارپمن را داریم، پس از آن باید گفت و گوی درونی کارپمنی را با خود آغاز کنیم، به این معنا که در هر نقشی که هستیم، با کاهش گفت و گوهای درونی منفی، پرسشی اساسی از خود بپرسیم، این که که آیا مسئولیت اعمال و افعال خود و عواقب آن را می پذیریم یا خیر.
به منظور خروج از مثلث کارپمن مثلث دیگری طراحی شده است که تد (TED) نام دارد، این مثلث که در سال 2003 در نتیجه بررسی الگوهای رفتاری سالم طراحی شده است، در سه ضلع آن، سه نقش خلاق، راهنما و چالشگر معرفی شده است، خلاق ها به جای قربانی ها که بر حوادث پیش آمده و یافتن مقصر تمرکز داشتند، روی راه حل ها تمرکز دارند، در واقع آن ها انتخاب می کنند که حتی هنگام بروز مشکلات، به چه پاسخی برای حل آن مشکل احتیاج دارند و بر روی آن تمرکز می کنند. در این جدول، راهنما ها به جای ناجی ها هستند. آن ها به توانایی های طرف مقابل ایمان دارند و برای افزایش توانایی آن ها تا رسیدن به استقلال تلاش می کنند. آن ها می دانند که اگر دیگران به آن ها نیاز نداشته باشند، باز هم ارزشمند هستند و می توانند نقش هدایتگر را داشته باشند، در نهایت، در این مثلث، چالشگرها به جای زجردهنده ها هستند، چالشگر ها با انتقاد سازنده از فرد قربانی به او کمک می کنند که او از نقشش خارج شود، در واقع، چالشگرها با هدف بهبودی و پیشرفت، تنش پویا ایجاد می کنند. بر پایه مثلث تد فرد آگاه هرگز بی اراده در اضلاع مثلث جا به جا نمی شود، او نقطه قرارگیری خودش را آگاهانه انتخاب می کند.

Rate this post
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا