هوش هیجانی یا EQ چیست؟+ تفاوت هیجان و احساس

هوش هیجانی، یعنی شناخت و کنترل عواطف و هیجان‌های خود و دیگران، به عبارت دیگر کسی که بتواند سه مؤلفهٔ هیجان را به‌طور موفقیت آمیز با یکدیگر تلفیق کند، مؤلفهٔ شناختی، مؤلفهٔ فیزیولوژیکی و مؤلفهٔ رفتاری از هوش هیجانی برخوردار است.
تحقیقات نشان داده است، کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفه‌شناسی بالایی هستند، اما از هوش هیجانی و اجتماعی‌ برخوردار نمی باشند، در مقایسه با کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، عملکرد ضعیف‌تری دارند.

کلمه هوش عاطفی یا هیجانی برای اولین بار در دهه ۱۹۹۰  توسط دو روان‌شناسی به نام‌های جان مایر و پیتر سالووی مطرح شد.دانشمندان می گویند، کسانی که از هوش هیجانی برخوردار هستند می‌توانند عواطف خود و دیگران را کنترل کنند و بینِ پیامدهای مثبت و منفی تمایز قائل شوند و از اطلاعاتِ عاطفی برای راهنمایی فرآیندِ تفکر و اقدامات شخصی استفاده کنند.
هوش هیجانی، اصطلاحِ فراگیری است که مجموعهٔ گسترده‌ای از مهارت‌ها و خصوصیات فردی را در بر می گیرد و  به آن دسته از مهارت‌های درون فردی و بین فردی گفته می‌شود که فراتر از دایرهٔ مشخصی از دانش‌های پیشین، همانند بهره هوشی و مهارت‌های فنی است.

[aparat id=”y87cg”]

دانیل گلمن، نویسنده کتاب “کار کردن به وسیله هوش هیجانی”  اولین فردی بود که این مفهوم را وارد عرصه سازمان کرد، این دانشمند هوش هیجانی را استعداد، مهارت یا قابلیتی دانست که عمیقا تمامی توانایی‌های فردی را در دایره خود دارد.
در مدل گُلمن به طور خلاصه پنج حوزه اساسی هوش هیجانی مورد بررسی قرار گرفته است، که عبارت اند از:

  1. شناخت هیجان‌ها و احساسات خود، خود آگاهی
  2. مدیریت هیجان‌ها و احساسات خود، خود مدیریتی
  3. خود انگیزشی
  4. تشخیص و درک هیجان‌ها و احساسات دیگران، دیگر آگاهی
  5. مدیریت رابطه با دیگران، دیگر مدیریتی

کارمندانی که EQ بالاتری دارند، در قالب یک گروه بهتر کار می‌کنند و خیلی سریع‌تر با تغییرات سازگار می‌شوند و انعطاف‌ پذیرتر هستند. این‌که یک فرد چه مدارک تحصیلی و یا چه توانایی‌هایی دارد مهم نیست، زیرا اگر او فاقد فاکتورهای اصلی هوش هیجانی باشد، بعید است موفقیتی کسب کند.

نظریه هوش چند گانه گاردنر چیست؟ + از دیدگاه گاردنر هوش به چه معنا است؟

 

5 مهارت اصلی در هوش هیجانی EQ

دانیل گلمن در کتاب خود به نام “هوش هیجانی ،چرا از IQ مهم‌تر است؟”به پنج دسته‌بندی از هوش هیجانی اشاره می‌کند. که در ادامه این 5 مورد را توضیح خواهیم داد.

خود آگاهی

اگر یک فرد خودآگاهی بالایی داشته باشد، نسبت به نقاط ضعف و قوت خود و این‌ که رفتارش چگونه روی دیگران تاثیرگذار خواهد بود، مسلط است. یک شخص خودآگاه معمولاً بهتر از دیگران می‌تواند از انتقادات سازنده، چیز های جدید یاد بگیرد.
خود آگاهی، یعنی توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی و ادراک خویشتن، که نقشی تعیین‌کننده ای دارد. ناتوانی در تشخیص احساسات واقعی ما را به سردرگمی دچار می‌کند. انسان هایی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند، بهتر می‌توانند زندگی خود را هدایت کنند.

ضریب هوشی (IQ) چیست؟ + تست آنلاین IQ

خود تنظیمی

شخصی که از EQ بالایی برخوردار است به راحتی می تواند احساسات خود را بروز دهد و در مواقع لزوم، خویشتن‌داری را تمرین کند. چنین فردی به جای سرکوب کردن احساسات خود، آن ها را به شکلی کنترل‌ شده و محدود بروز می‌دهد.
قدرت تنظیم احساسات خود، نوعی توانایی و مهارت عاطفی است که بر حس خود آگاهی متکی می‌باشد، به گونه ای که ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطراب‌ها، افسردگی‌ها یا بی حوصلگی‌ ها را بیان می کند. افرادی که در انجام این توانایی ها ضعیف هستند، به‌طور دائم با احساس افسردگی دست و پنجه نرم می کنند، در حالی که افرادی که در آن ها مهارت زیادی دارند با سرعت بیشتری می‌توانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذرانند.

انگیزه

افرادی که به لحاظ هیجانی باهوش محسوب می‌شوند، به سادگی از طریق محرک‌هایی نظیر پول یا مقام برانگیخته نمی‌شوند، زیرا آن ها افراد خود انگیخته هستند. این افراد در زمان بروز ناامیدی عموما خوش‌بین و انعطاف‌پذیر هستند و با یک همت درونی، خود را از قالب ناامیدی خارج می‌کنند.

چند پرسش درباره انگیزش، همدلی و مهارت اجتماعی در هوش هیجانی

همدلی

انسانی که از ویژگی همدلی برخوردار است، صاحب حس دلسوزی و درک طبیعت خواهد بود. این احساسات به او اجازه می‌دهد تا با انسان‌های دیگر به لحاظ احساسی رابطه برقرار کند. توانایی همدردی به شخص این اجازه را می‌دهد که خدمات خوبی به دیگران ارائه دهد و به نگرانی‌ها و مشکلات  آن ها پاسخ دهد. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردار باشند، به علائم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها و خواسته‌های دیگران است توجه بیشتری نشان می‌دهند.

ارتباطات انسانی

اشخاصی که از هوش هیجانی بالا برخوردار هستند به راحتی و خیلی سریع می توانند با هم‌ گروهی‌های خود رابطه‌ای بر پایه توافق و اعتماد برقرار کنند، زیرا آن ها از کار کردن با سایر افراد لذت می‌برند و روابط شان با دیگران بر پایه احترام است.

بخش عمده‌ای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است، مانند، صلاحیت یا عدم صلاحیت اجتماعی در مهارت‌های خاص،  این‌ها توانایی‌هایی هستند که محبوبیت، رهبری و اثربخشی بین فردی را تقویت می‌کنند.

البته افراد از نظر توانایی‌های خود با یکدیگر تفاوت هایی دارند و ممکن است بعضی از ما برای برخی از کار ها بتوانیم با استرس و اضطراب‌ خود کنار بیایم، اما در تسکین دادن نا آرامی‌های دیگران چندان کار آمد نباشیم. 

تعریف هیجان در هوش هیجانی و ارتباطی

هیجانات، واکنش های فیزیکی مغز و بدن به تهدید ها و پاداش های بیرونی است. هیجانات در طی میلیون ها سال تکامل در ژن های ما حک شده اند و در بنیادی ترین بخش مغز (سیستم لیمبیک) قرار دارند.  واژه ی emotion از ریشه ی لاتین emotere  به معنی در حرکت بودن است. در واقع هیجان نوعی انرژی است، سرعت پردازش هیجان در مغز بسیار بالا است و نیاز به تفکر آگاهانه ندارد.
به عنوان مثال: وقتی ماشینی از پشت به ما می زند نیازی نداریم که به چیزی فکر کنیم تا هیجان خشم در ما فعال شود، این کار بلافاصله و به صورت خودکار انجام می شود. وقتی در جنگل با یک شیر مواجه می شویم، ترسی که بدن ما را فرا می گیرد یک هیجان است. هیجانات برای بقای نسل بشر ضروری خواهند بود.

نکته ی جالب دیگر این است که نشانه های ظاهری و فیزیولوژیک هیجانات را می توانیم ببینیم و اندازه گیری کنیم. همانند، حرکات بدن، عضلات چهره، فشار خون، ضربان قلب، فعالیت های مغزی.

تفاوت هوش هیجانی و بهره هوشی

هوش هیجانی یا (EQ) در واقع همان توانایی فرد در شناسایی، ارزیابی، کنترل و بیان احساسات تعریف می شود. افراد با EQ بالا به دلیل داشتن توانایی درک، همدلی و ارتباط با افراد و رهبران بزرگ می شوند، اما ضریب هوشی یا IQ نمره ای برای ارزیابی هوش فرد به کمک آزمون های استانداردی که طراحی شده است، می باشد.

افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، دارای مهارت خودآگاهی بالایی بوده و از احساسات خود و دیگران آگاهی دارند و برخوردها و رفتارهای خود را بر این اساس تنظیم می نمایند، اما ضریب هوشی برای تعیین توانایی های تحصیلی و شناسایی افراد با هوش خارج از چالش های ذهنی استفاده می شود.

اجزاء تشکیل‌دهنده هوش هیجانی چیست؟

محققان می گویند چهار سطح مختلف از هوش هیجانی در هر شخص وجود دارد که شامل: مشاهده احساس، توانایی استدلال در استفاده از احساسات، توانایی درک احساسات و توانایی مدیریت احساسات می‌باشد.

مشاهده احساسات

اولین قدم برای درک احساسات، مشاهده برای فهم دقیق احساسات آن فرد است. این سطح شامل، درک سیگنال‌های غیرکلامی مانند، زبان بدن و حالات صورت می باشد.

استدلال در احساسات

 استفاده از احساسات برای ارتقاء تفکر و فعالیت‌های شناختی، یعنی اولویت‌بندی هر آن چه که به آن توجه می‌کنیم و به آن واکنش نشان می‌دهیم. در واقع ما به موضوعاتی که توجه ما را جلب می‌کند از نظر احساسی پاسخ می‌دهیم.

درک احساسات

احساساتی که ما درک می‌کنیم می‌توانند معانی متنوعی داشته باشند. اگر کسی احساسات عصبانیت خود را ابراز می‌کند، باید علت عصبانیت و معنای آن را تفسیر کند. 

مدیریت احساسات

توانایی مدیریت احساسات بخش مهمی از هوش هیجانی و بالاترین سطح آن است. تنظیم احساسات و واکنش مناسب در زمان مناسب و همچنین پاسخگویی به احساسات دیگران جنبه‌های مهم مدیریت احساسات در هوش هیجانی محسوب می شود.

تفاوت هیجان و احساس

 

هر وقت سخن از هوش هیجانی پیش می آید واژه های احساس  و هیجان از مهم ترین مفاهیمی هستند که باید در همان ابتدا به سراغ شان برویم. 

در زبان انگلیسی این دو کلمه کاربردهای بسیار نزدیکی به یک دیگر دارند و برای همین بسیاری از اوقات به جای یکدیگر از آن ها استفاده می شود، اما در زبان فارسی، در مکالمات روزمره واژه ی هیجان و احساس بار معنایی متفاوت تری دارند و در بیشتر مواقع به جای واژه ی هیجان از واژه ی احساس استفاده می کنیم.

کدام یک از ترکیب های زیر به گوشتان آشنا تر است؟

احساس شادی / هیجان شادی

احساس ترس / هیجان ترس

احساس انزجار / هیجان انزجار

احساس خشم / هیجان خشم

شادی، ترس، انزجار و خشم همگی هیجان هستند، اما در مکالمات روزمره و حتی در کتاب ها و مقالات ما معمولا از واژه ی احساس برای بیان آن ها استفاده می شود. شاید اولین بار باشد که به این تفاوت فکر می کنیم و برای ما هم این تفاوت بیگانه باشد، پس بهتر است نگاهی به تعاریف و مثال هایی از هیجان و احساس داشته باشیم تا موضوع روشن تر شود.

تعریف احساس

برخلاف هیجانات که فیزیولوژیک هستند، احساسات ذهنی بوده و در واکنش به هیجانات به وجود می آیند.
هنگامی که با یک موجود وحشی مواجه می شویم تجربه ی این ترس از جنس هیجان است، اما اگر موفق به فرار شدیم تا ساعت ها یا روزها هم چنان آن تجربه در ذهن ما زنده و فعال خواهد ماند و احساس ترس می کنیم.
برخلاف هیجانات که جهانی  هستند و همه ی انسان ها تجربه ی مشابهی از آن ها دارند، احساسات بر اساس تجربیات، شخصیت و محیط شخصی به وجود می آیند و منحصر به فرد هستند.  
شادی، هیجان جهانی است که همه ی انسان ها آن را تجربه می کنند و ویژگی های آن را می شناسند، اما احساساتی مانند، پشیمانی و عذاب وجدان در فرهنگ ها و افراد مختلف تجربیات متفاوتی است. برخلاف هیجانات که لحظه ای و زود گذر هستند، احساسات می توانند پایدار باشند و رشد کنند.
برای مثال، مرگ یک عزیز هیجان غم و اندوه شدیدی ایجاد می کند، اما پس از آرام شدن آن هیجان اولیه ممکن است احساس افسردگی در فرد باقی بماند و بیشتر هم شود.
به نظر می رسد اکنون این دو مفهوم را واضح تر می شناسیم، اما با این حال استفاده از واژه ی هیجان در زبان فارسی کمی چالش برانگیز است و ممکن است از روانی و فصاحت متن بکاهد.

Rate this post
خروج از نسخه موبایل