هوش اجتماعی چیست؟ + اهمیت هوش اجتماعی در زندگی

هوش اجتماعی یکی از چندین نوع هوش است که به روابط ما مربوط می‌شود. این هوش، در حقیقت میزان توانایی لازم برای ایجاد، حفظ و گسترش ارتباطات ما خواهد بود. هوش اجتماعی شامل مهارت‌های برقراری ارتباط موثر، حفظ و گسترش این ارتباط ها است. هوش اجتماعی هم مانند هوش هیجانی قابل تقویت شدن است، یعنی می‌توانیم آن را با آموزش تقویت کنیم.

نظریه هوش چند گانه گاردنر چیست؟ + از دیدگاه گاردنر هوش به چه معنا است؟

ممکن است هر کدام از ما این موضوع را تجربه کرده باشیم که از درون حس کنیم در موقعیتی خطرناک هستیم یا این که با رفتن به جایی جدید، حس خانه در ما ایجاد شده باشد.
حتی ممکن است به ‌صورت کاملاً نا خودآگاه، اطلاعاتی را که با حواس خود به ‌دست آوردیم، دوبتره پردازش کنیم و تصویریی درونی بسازیم، در این هنگام، به طور نا خودآگاه از هوش اجتماعی خود بهره می بریم؟

همان طور که پیش تر هم اشاره شد، خودآگاهی، فهمیدن احساس و شخصیت خودمان است که برای افزایش هوش هیجانی بسیار ضروری است، اما شناختن هوش اجتماعی به ‌منظور فهمیدن دیگران و پاسخ به نیاز های آن ها در نظر گرفته می ‌شود.

تعریف هوش هیجانی چیست ؟ تفاوت هیجان و احساس

قبل از تقویت هوش اجتماعی بهتر است هوش هیجانی افراد تقویت شود، دلیل این امر این است که بسیاری از افراد ممکن است اطلاعات زیادی درباره چگونگی برقراری یا حفظ روابط را داشته باشند، اما نمی‌توانند به این دانسته‌ها عمل کنند.
هوش هیجانی برای از بین بردن فاصله میان دانش و عمل به میان می‌آید. بسیاری از افراد مشکلات درونی عدیده‌ای برای برقراری روابط دارند که این مشکلات را می‌توان به کمک تقویت هوش هیجانی رفع کرد.

 

با تقویت هوش هیجانی، توانایی مدیریت هیجانات و کنترل رفتار ما بالا می‌رود و باعث می‌شود که افراد در روابط خود کمتر آسیب دیده و کمتر به دیگران آسیب وارد کنند.
یکی از مهارت‌های هوش هیجانی، یکپارچگی درونی است که باعث می‌شود افراد در روابط خود با دیگران، اعتماد آن ها را جلب کنند و به اصول اخلاقی پایبند باشند. بنابراین، می‌توانیم نتیجه بگیریم که هوش هیجانی پایه تقویت هوش اجتماعی است.

گام های هوش اجتماعی

به کمک این هوش، یعنی هوش اجتماعی به اتفاقات پیرامون خود توجه می ‌کنیم و از آن ‌ها آگاه می شویم و می ‌توانیم درک بهتری از احساسات دیگران داشته باشیم. ساختن هوش اجتماعی اهمیت بسیاری دارد، زیرا این نقطه همان جایی است که بر درک ما از نحوه پردازش احساسات تمرکز دارد و در جهان پیرامون برای ساخت رابطه های مؤثر و پویا آن را به‌ کار می ‌بریم. البته این فرایندی عقلانی و گام ‌به‌ گام است.

گام اول فکر کردن به خودآگاهی خود، به وسیله تمرکزی درونی است، این گام با رویکرد نگاه به درون و آگاه ‌شدن به جریانات فکری ما است.
گام دوم، توسعه هوش اجتماعی است، یعنی تغییر تمرکز از انعکاس درونی به مشاهدات بیرونی، تفکر درباره این که چگونه با دیگران تعامل داشته باشیم.
برای بهبود هوش اجتماعی می توانیم، از تکنیک ‌های ساده ‌ای بهره ببریم. نقطه شروع این تمرین حواس ما است، یعنی استفاده از حواس برای یادگیری اتفاقات پیرامون.
در نگاه اول، بسیار ساده به ‌نظر می ‌رسد. با این‌ حال می ‌توانیم با توجهی نه چندان زیاد، از مسائل پیرامون خود بسیار بیاموزیم به خصوص در زمان های تحت فشار و زمانی که مشغله بسیاری داریم و دچار استرس می ‌شویم، می ‌توانیم به جزئیات اتفاقاتی که در اطراف ما در حال رخ دادن است، دقت کنیم.
لازم به ذکر است که برخی افراد بر اساس نوع کاراکتر شخصیت خود، توجه بیش تری به اتفاقات پیرامون دارند، علی ‌رغم این که به ‌طور کاملاً نا خودآگاه از حواس خود استفاده می ‌کنیم.

راه کارهای مهم این است که وقتی از طریق حواس به اتفاقات پیرامون خود توجه می کنیم، چه می ‌بینیم؟ چه حس می‌ کنیم؟ چه می‌ شنویم؟ ممکن است در این مرحله، به اطلاعاتی نظیر زبان بدن، چهره، تن صدای افراد و… توجه کنیم.
زمانی که در این مقوله به تسلط برسیم، می ‌توانیم اطلاعات موجود را با هم ترکیب کنیم و به این موضوع پی ببریم که افراد به چه فکر می‌ کنند. شناخت حواس برای پی ‌بردن به اتفاقات پیرامون، به تمرین نیاز دارد.
برای پی‌ بردن به هوش اجتماعی می ‌توانیم به سؤالات زیر فکر کنیم.

  1. چگونه از حواس خود در موقعیت ‌های اجتماعی استفاده می‌ کنیم؟
  2. میزان توجهی که به اتفاقات پیرامون داریم چقدر است؟
تقویت هوش اجتماعی از چه راه های امکان پذیر است؟

نقش همدلی در هوش اجتماعی چیست؟

یکی دیگر از کلید های مهم هوش هیجانی، توانایی همدلی با دیگران است، همدلی سبب می ‌شود تا بتوانیم فرد مقابل را بهتر درک کنیم و بتوانیم روابط بهتر و قوی ‌تر با دیگران داشته باشیم، این مهارت را می‌ توانیم بیاموزیم و آن را توسعه دهیم.

در زمان همدلی، خود را به جای فرد مقابل می گذاریم و از عینک او موقعیت ها را می ‌بینیم، اما این بدان معنا نیست که عین شخص مقابل شویم و عین تجربه او را داشته باشیم، فقط کافی است درباره آن شخص و وضعیتی که در حال تجربه‌ کردن است، بدانیم و تجسم کنیم که در این موقعیت او چه احساساتی دارد، چه فکری می‌ کند و چطور رفتار می کند.
دانستن درباره ی احوال شخصی دیگران، نه ‌تنها کمک ‌کننده نیست، بلکه زیان‌ آور هم هست، در این شرایط، نقش همدلی بسیار پر رنگ است و به فرد مقابل می‌ فهمانیم که ما حال او را درک می ‌کنیم و همین موضوع، قوت قلبی برای آن فرد است.

 بسیار مهم است که در زمان همدلی، سوالات درستی از فرد مقابل بپرسیم، سؤالاتی که به فرد این اجازه را می دهد تا احساساتی را که با آن درگیر است را با ما در میان بگذارد.
اگر شرایط پرسیدن سؤالات را نداریم، می ‌توانیم، به این فکر کنیم که آن فرد چگونه فکر می ‌کند و در حال تجربه چه احساسی است.
با وجود این، آن چه به ‌دست می آوریم، دیدگاه ما محسوب می ‌شود و فقط آن فرد می ‌تواند بگوید که واقعاً چه حسی را تجربه می ‌کند. در همدلی، هیچ ‌وقت نباید به این تظاهر کنیم که دیگری چه فکری می ‌کند، پس بهتر است در زمان همدلی با همه حرف ‌های فرد مقابل موافقت نکنیم.
اگر چه دوست داریم حین شنیدن صحبت های فرد مقابل مثال هاییچ درباره ی خود بزنیم، اما بد ترین کار این است که با زدن مثال هایی درباره ی خود، مکالمه را به ‌سمت خود بکشانیم و فرصت مکالمه را از فرد مقابل بگیریم.

نقش تعادل در هوش هیجانی چیست؟

نکته مهم در این شرایط، تعادل است، یعنی بیش تر بپرسیم تا بیش تر بفهمیم. برای مثال، می ‌توانیم از افراد بپرسیم که دقیقاً چه حسی دارند؟ این موقعیت از نظر آن‌ها به چه معناست؟ چه باعث شده است که این طور فکر کنند؟ برای اینکه فرد مقابل، همدلی ما را درک کند، می ‌توانیم به او باز خورد دهیم مثلاً بگوییم: «این طور که من متوجه شدم… » یا «من گمان می‌ کنم که این موقعیت، این حس را در تو به ‌وجود آورد… ».

این نکته را باید به خاطر داشته باشیم که هنگام باز خورد دادن از جملات قطعی استفاده نکنیم. برای مثال، نباید بگوییم “من مطمئنم، این باعث می ‌شود که این طور فکر کنی که…” یا “دلیل این موضوع حتماً این است که… “.
حسن مهم استفاده‌ نکردن از جملات قطعی این است که فرد مقابل متوجه می ‌شود، احساسش را درک می کنیم، نه این که دقیقاً بخواهیم جای آن فرد باشیم، به این شیوه مکالمه زبان تحقیقی، تجربی گفته می ‌شود که در آن از کلماتی مثل، می ‌توانست، احتمالاً و شاید استفاده می کنیم.

دو قاعده مهم را همیشه باید به یاد داشته باشیم:

1. سؤال بپرسیم تا بیش تر بفهمیم
2. پیشنهاد کمک بدهیم.
به ‌طور کلی، مزایای همدلی این است که فهم بهتری از فکر و احساس فرد مقابل پیدا می ‌کنیم و همین، فرصت ساختن روابط بهتر را به ما می‌ دهد.

مقالات مرتبط با این نوشتار :

ضریب هوشی (IQ) چیست؟ + تست آنلاین IQ

 

Rate this post
خروج از نسخه موبایل