لحظه های واقعی

چرا احساس پوچی می کنیم؟

احساس پوچی چیست؟ چرا احساس پوچی می کنیم؟ در این مقاله قصد داریم به احساس پوچی بپردازیم.

کجا هستیم؟! که هستیم؟! 
چطور از این جا  سر در آورده ایم؟!
این پدیده که دنیا خوانده می شود چیست؟! چطور به این دنیا آمده ایم؟!
چرا با خود من مشورت نشد؟! و اگر من مجبورم سهمی از این دنیا داشته باشم؛ گرداننده آن کجاست؟!
می خواهم او را ببینم!

 

 

 

احساس پوچی – به خودمان زندگی دوباره ببخشیم

زندگی دوباره و رهایی از احساس پوچی

در مسیر سپری کردن سالیان زندگی مان زمان هایی پیش می آید که در می یابیم در این راه گم شده ایم. حس هدف مندی خود را از دست داده ام و نمی دانیم از کدام طرف باید برویم (یا به عبارتی احساس پوچی می کنیم). توانایی زندگی ؛ با ارزش ها و باورهای مان را از دست داده ایم. ظرفیت شادی بی دغدغه را از دست داده ایم. هر روز را با خودخوری و سکوت سپری می کنیم و در این تردید داریم که کجای کار ایراد دارد. اما هر چه قدر هم که تلاش کنیم تا منشا ناراحتی مان را بیابیم نمی توانیم علتی پیدا کنیم. همه چیز ظاهرا مرتب است. شبحی را دنبال می کنیم که خود را آشکار نمی سازد.

تلاش می کنیم کار بیشتری انجام دهیم؛ جاهای جدیدی برویم ؛ شکل ظاهری بدن مان را عوض کنیم ؛ چیز متفاوتی بخریم  شاید مدت کوتاهی هم احساس بهتری داشته باشیم.  اما بعد سایه نارضایتی قوی تر از همیشه باز می گردد. ما کم کم حیرت می کنیم جایی از کار ما ایراد جدی دارد یا نه! شاید این همان بحران میان سالی باشد که درباره اش شنیده ایم. شاید صرفا چون به خاطر آن چه داریم شاکر نیستیم و هیچ چیزی ما را راضی نمی کند. شاید هم فقط چون قسمت ما نیست که خوش حال باشیم!

 

احساس پوچی – ما به دنبال چه چیزی هستیم؟! 

« ما در جست و جوی تکه های گم شده خودمان هستیم و بدون آن تکه ها ؛ تجربه لحظه های واقعی دشوار می گردد.»

  • برخی از آن تکه ها به وسیله پدر ها و مادرها یا مهد کودک ها از ما جدا شده اند؛ وقتی تلاش می کردند ما را تبدیل به آنی کنند که خودشان فکر می کردند باید باشیم.
  • برخی از آن ها را به دیگران داده ایم وقتی تلاش می کردیم مورد پسند یا عشق آن ها قرار بگیریم.
  • برخی از آن ها را مخفی کرده ایم چون واهمه داشتیم که مبادا دیگران به همه خودهای پنهان ما پی ببرند.
  • برخی از آن ها را به دست فراموشی سپرده ایم چون سخت تلاش کرده ایم که آدمی غیر از آن چه واقعا هستیم باشیم.

بدون این تکه ها هرگز به کمال و آرامشی که به دنبال آن هستیم نخواهیم رسید و داشتن لحظه های واقعی که بدان نیاز داریم برای مان بسیار دشوار می شود. چطور می شود این تکه ها را برگردانیم؟! چطور به همان حالت کامل اول برمی گردیم؟! ما باید از رحم تنگ ولی آشنای آن که بوده ایم خارج شویم و آن کسی بشویم که تقدیر ماست .  باید از پوسته قدیمی با همه محدودیت هایش بیرون بیاییم و زندگی جدید ؛ واقعی و آزادی را آغاز کنیم. باید به خودمان زندگی دوباره ببخشیم.

« روزی آمد که خطر در غنچه ماندن به مراتب بیشتر از شکوفا شدن بود»

در کشور ما آن چه که تعبیر به بحران میان سالی می شود در واقع بحران معنوی است. اگر وقتی به سنی رسیدیم که در آن دیگر انتظار داریم احساس رضایت کنیم ؛ چه سی سالگی یا چهل سالگی یا بیشتر؛  و در عین حال زندگی هدفمند و با معنایی نداشتیم ؛ به آن احساس خشنودی و رضایت دست نمی یابیم. یک روز بیدار می شویم و نگاهی به خود می کنیم ولی از آن که هستیم خوش مان نمی آید. تمام سخت کوشی ها و تلاش های مان ؛ آن خوش بختی و آرامش خاطری را که تصور می کردیم از طریق آن ها داشته باشیم به ما نداده اند. ارزش ها و اولویت هایی که به آن ها اعتقاد داشتیم ما را به یک خشنودی پوچ می رسانند. از خودمان می پرسیم: « آیا همه اش این است؟!» این وضعیت اشتباها به ترس از مرگ گرفته تا میل به دوباره جوان شدن یا ملامت و خستگی ناشی از روزمرگی ها و قابلیت های پیش بینی نسبت داده می شود. اما مربوط به هیچ یک از موارد فوق نیست بلکه یک حالت ترس روحانی و معنوی می باشد.

« آن چه باعث می شود ما انسان ها از نظر روان شناختی به زندگی روی زمین با تمام دردها ؛ رنج ها و چالش هایش ادامه دهیم؛ حس هدف مندی و معنا می باشد.»

رهایی از احساس پوچی با هدفمند شدن

 

هدف مندی یعنی در به وجود آمدن ما حکمتی است ؛ یعنی ما  کاری داریم که انجام دادن آن اهمیت دارد ؛ یعنی وجود ما بسیار مهم است. 

معنا بر این دلالت می کند که وجود ما در زندگی ؛ خوشی و رضایت را لحظه لحظه برای مان به ارمغان می آورد ؛ که زندگی با هدف دارای ارزش است. وقتی حس هدف مندی مان را از دست می دهیم و منظور از به وجود آمدن مان را فراموش می کنیم ؛ چیزهایی را که غذای روح مان بوده است را از دست می دهیم تازه متوجه فقدان آن می شویم .رابطه مان با منبع آرامش درونی مان قطع می شود و ناگزیر به جست و جوی چیزی یا کسی می پردازیم که خلا مان را پر کند. ما زنده هستیم اما با تمام وجود زندگی نمی کنیم . آن چه فقدان آن در زندگی مان حس می شود نبودن لحظه های واقعی است.

شاید همین حالا این را تجربه کنیم. شاید احساس کرده باشیم که در یک زندگی یا رابطه گیر افتاده ایم که آن چه تصورش را می کردیم به ما نمی دهد. شاید مدتی است که احساس آشفتگی می کنیم و تا همین لحظه نفهمیدیم که علتش چیست؟! 

برای به دنیا آوردن دوباره خودمان لازم است از خود سوالات متفاوتی بپرسیم:

ـ من که هستم؟!

ـ آیا همان شخصی هستم که می خواهم؟!

ـ من واقعا در زندگی ام چه کرده ام؟!

ـ آیا خوش بختم؟!

ـ چه چیزی برایم خوشی به ارمغان می آورد؟!

ـ از چه کاری باید دست بکشم تا رها شوم؟!

این سوالات در روند تولد دوباره مان در حکم همان فشارها و انقباض هایی هستند که به تولد ما و یافتن یک موجودیت آزاد و تازه کمک می کند. پرسیدن و پاسخ دادن به این سوالات ؛ شجاعت روحی و عاطفی بسیاری می طلبد و به معنای دیدن قسمت هایی از وجود خودمان که نادیده گرفته ایم و روبرو شدن با حقایقی درباره زندگی مان که از پذیرفتن آن ها سر باز زده ایم  و مواجه شدن با رویاهایی که از آن ها اجتناب کرده ایم ؛ می باشد. 

تولد به هیچ وجه آسان نیست ؛ اما پاداش ما که مبادرت به چنین سفری کرده ایم زندگی ای می شود که تا به حال نداشته ایم.

بنابراین اگر همه ی ما در مرحله زندگی دوباره بخشیدن به خود مان هستیم ؛ بدانیم که لحظه مقدس و موثر زندگی مان فرا رسیده است. یک نیروی متحول کننده ما را در بر گرفته است. مثل بادی شدید که بر پشت مان می وزد و ما را در مسیری که باید برویم به جلو می راند. خود را به جریان این باد بسپاریم و اگر حتی به خاطر سرعتی که در حرکت هستیم اندکی وحشت کردیم هم سعی نکنیم از راهی که آمده ایم بازگردیم! یا از مسیر دیگری برویم! 

«هیچ جایی برای رفتن وجود ندارد مگر به سوی بیرون این پوسته.»

Rate this post
نمایش بیشتر

مریم ابوطالبی

مربی مهارت های زندگی - مدرس دانشگاه

نوشته های مشابه

‫9 دیدگاه ها

  1. I keep listening to the news update lecture about receiving free online grant applications so I have been looking around for the finest site to get one. Could you advise me please, where could i get some?

  2. Have you ever thought about including a little bit more than just your articles? I mean, what you say is important and everything. Nevertheless think about if you added some great graphics or video clips to give your posts more, “pop”! Your content is excellent but with images and videos, this website could definitely be one of the most beneficial in its niche. Good blog!

  3. You really make it appear so easy along with your presentation but I find this matter to be actually one thing which I feel I’d never understand. It kind of feels too complicated and extremely huge for me. I am having a look forward in your subsequent publish, I?¦ll try to get the dangle of it!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا