لحظه های واقعی

توانایی ما برای تجربه لحظه های واقعی

تجربه لحظه های واقعی چگونه می باشد؟ در این مقاله به تجربه لحظه های واقعی می پردازیم.

« توانایی ما برای تجربه لحظه های واقعی »

چطور ما توانایی خود را برای تجربه لحظه های واقعی از دست می دهیم؟!

منشا بی قراری که ما گاهی در درون خود احساس می کنیم چیست؟!

چرا اغلب برای ما این قدر سخت است رضایتی را که در جست و جویش هستیم بیابیم؟!

برای یافتن پاسخ این سوالات باید نظری به گذشته داشته باشیم!

بنابراین لحظه ای را تصور کنیم که یک مسافر زمان هستیم. شماره های روی ماشین زمان مان را برای رفتن به آینده تنظیم می کنیم. دکمه را فشار می دهیم و وقتی ماشین متوقف می شود نگاهی به زمان سنج کنیم و ببینیم به طرز معجزه آسایی وارد قرن بیست و یکم شده ایم. از ماشین خارج می شویمو اولین تغییری که متوجه آن می شویم پیشرفت فوق العاده تکنولوژی یعنی ماشین ها؛ هواپیماها؛ تلویزیون ها؛ ماشین های فاکس؛ ظرف شویی ها؛ کامپیوترها است. همه ی این پیشرفت ها چون معجزه ای به نظرمان می آید. با خود می گوییم: « زندگی حالا چقدر آسان تر از زمانی است که من از آن می آیم.»

اما هم چنان که در میان اقوام قرن بیست و یکمی خود زندگی می کنیم؛ کم کم متوجه چیزهای بسیاری می شویم که باعث سردرگمی ما می شوند. آدم ها را می بینیم که در وضعیت اضطراری قرار دارند؛ انگار از چیزی فرار می کنند. نگران می شویم و از آن ها می پرسیم: « آیا اتفاق ناگواری افتاده است؟!» او سرش را گستاخانه تکان می دهد و به راه خویش ادامه می دهد! چیزی نمی گذرد متوجه می شویم  خیابان ها و پارک ها از افراد بی خانمان؛ گرسنه و.. پر است.

 

به دکه روزنامه فروشی می رسیم؛ با وحشت به گزارش های خبری نگاه می کنیم. خشونت بی هدف؛ والدینی که فرزندان خود را مورد آزار و اذیت قرار می دهند؛ میلیون ها زن و مرد با اعتیاد به مواد مخدر و الکل؛ کانون زندگی شان را خراب می کنند؛ خانواده های از هم پاشیده؛ ترس و وحشت در همه جا. در کمال ناباوری فریاد می زنیم: « چرا همه چیز این گونه است؟! چطور جامعه به طرف چنین خود تخریبی سوق پیدا کرده است؟! بر سر امیدهایی که در زمان من برای ساختن آینده ای بهتر داشتیم چه آمده است؟! رویا های مان چه شد؟!

با عجله به سمت ماشین زمان خود می رویم و برای بازگشت به قرن خود آن را تنظیم می کنیم و دعا دعا می کنیم برای بازگشت مان خیلی دیر نشده باشد.

در حالی که الان در قرن بیست و یکم هستیم؛ ملت ما هرگونه علامت ابتلا به بحران های معنوی و عاطفی و روحی را بروز می دهند. ما جامعه ای هستیم که به طرز خطرناکی از تعادل خارج شده ایم:

تجربه لحظه های واقعی از طریق زندگی کردن

ما نسبت به تمدن قبلی؛ از رفاه مادی بیشتری برخورداریم ولی با وجود این؛ شواهد بر عدم رضایت فردی بیشتری دلالت می کنند. جرم؛ تجاوز؛ طلاق و اعتیاد که فقط بخش کوچکی از مشکلات را شامل می شوند؛ امروزه به مراتب بیشتر از هر زمان دیگری در گذشته به چشم می خورند و هر سال بدتر از سال قبل می شوند.

توان ما برای تسلط بر دنیای خود از نظر تکنولوژی با سرعت بسیار زیادی رو به افزایش است امااز برخورداری از یک زندگی موفق در همین دنیا محروم شده ایم. تجاربی که با آن ها بزرگ شدیم و مطمئن بودیم حق مسلم ماست حالا برای بسیاری از ما رویاهای دوری شده اند که با اشتیاق و آرزو از آن ها یاد می کنیم: ازدواج هایی که یک عمر دوام بیاورند ؛ محله هایی که آنقدر امنیت داشته باشند که بتوانیم با غرور آن جا را خانه خود بدانیم؛ اطمینان خاطر برای این که فرزندان ما زندگی بهتری از ما خواهند داشت و شاید مهم تر از همه داشتن وقت بسیار؛ وقتی برای قدم زدن؛ آرام بودن؛ لذت بردن از ثمرات کار های مان .

نتیجه ی این خارج شدن از تعادل؛ مردمی است که مذبوحانه و گاهی اوقات حتی به شکل خطرناکی در جست و جوی معنای زندگی هستند. اما اغلب به نتیجه ای نمی رسند. این افراد در میان سالی به خاطر از بین رفتن دنیای امنی که در جوانی می شناختند دچار یاس و ناامیدی می شوند.

 

 بزرگ تر ها با دلتنگی به گذشته نگاه می کنند و زمانی را به خاطر می آورند که کارها شاید آسان تر اما به طور قطع معقول تر بودند. فرزندان مان که این میراث پر دردسر را برای شان به جای گذاشته ایم نسلی هستند که از پیش به واسطه ترس؛ خشم؛ بدبینی و از دست دادن معصومیت خود شناخته  شده اند.

ما جامعه ای نیستیم که هر روز کار بهتری انجام دهیم و بر شادی های مان افزوده شود در حالی که این همان رویای ما بود.

عقیده ی ما بر این است که بقای معنوی و عاطفی ما به بی تفاوت وبی حس نشدن و روی نگرداندن ما بستگی دارد. در کشور ما؛ در ملت ما خوبی های بسیاری هم وجود دارد. افراد مقتدر و  دلسوز بسیار و نیروهای موثر نیز وجود دارند. اما کافی نیستند!  ملت ما دچار مشکل شده است. خوش بختی ما و فرزندان ما و خوشبختی فرزندان فرزندان ما در گرو هم است. ما نمی توانیم به تنهایی تمام دردهای جامعه را درمان کنیم اما می توانیم مهربانی؛ دلسوزی و هوشیاری بیشتری به آن چه در درون ما و اطراف ما رخ می دهد نشان دهیم. و این کار به تدریج تفاوتی ایجاد خواهد کرد.

تجربه لحظه های واقعی و خوشبختی

اهمیت لحظه های واقعی بیشتر در زندگی مان حالا بیشتر از هر زمان دیگری حس می شود. لحظه های دلسوزی نسبت به هم نوعان؛ لحظه های ایجاد رابطه با آن هایی که دوست داریم و آن هایی که نیاز دارند دوست شان بداریم؛ لحظه های توجه و التیام درد ها. با این وجود؛ داشتن لحظه های واقعی نسبت به گذشته دشوارتر خواهد بود.

چطور از آن سرآغاز امید بخش به این زمان ناامیدی رسیدیم؟! وقتی ریشه های بحران های روحی در جامعه و کشور مان را بررسی و درک می کنیم؛ به بحران روحی در وجود خودمان پی می بریم!

پیشرفت و تعالی در خودآگاهی انسان ها نهادینه شده است. بنابراین چیز منحصر به فردی درباره ملتی که به دنبال راه هایی برای بهبود زندگی خود هستند وجود ندارد.

« هرچقدر هم دنیای بیرون آشفته و ناجور باشد ؛ ما باید لحظه های واقعی عشق و رابطه ای که به وجود مان معنا می بخشد را کشف کنیم .ما باید دوباره هم دردی ؛ توجه و سپاسی که همیشه در قلب ارزش نهفته است را از سر بگیریم.به این ترتیب روح کشور مان و روح خویش را نجات می دهیم. ما باید تعادل را به زندگی مان بازگردانیم. این گونه است که توانایی لازم را برای تجربه ی لحظه های واقعی به دست می آوریم.»

بطور خلاصه در این مقاله به تجربه لحظه های واقعی پرداختیم.

Rate this post
نمایش بیشتر

مریم ابوطالبی

مربی مهارت های زندگی - مدرس دانشگاه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا