لحظه های واقعی

همانند یک کودک خوشبخت باشید!

و یک کودک رهبری خواهد کرد!

 

خوشبختی یعنی

 

زمانی که بچه ی کوچکی بودیم در خوش بخت بودن مهارت داشتیم. بچه ها استاد ایجاد لحظه های واقعی اند. آن ها هنوز یاد نگرفتند که خوش بختی را به تعویق بیندازند بنابراین تا جایی که ممکن است آن را به کار می گیرند!

به همین علت بچه ها انقدر جادویی هستند. آن ها به طور کامل در لحظه زندگی می کنند. روز و شب شان سرشار از جشن و شور و شادی دائمی است. این به این علت نیست که آن ها مشغله ای ندارند و مسئولیتی هم ندارند ؛ بلکه علتش این است که اولویت آن ها با ما فرق می کند.

 

 

جمله ی زیبایی ست: « که ما ناخشنود و ناراضی متولد نمی شویم؛ بلکه یاد می گیریم که ناخشنود و ناراضی باشیم! »

این جمله یعنی ما هنوز استعداد برای زندگی کردن در لحظه را داریم و می توانیم عادات بی توجهی خود را کنار گذاشته و به تدریج از هر تجربه زندگی با توجه کامل به آن ها محفوظ شویم. بچه ها آمده اند که معلم ما باشند . وقتی آن ها را می بینیم که چطور با تمام وجود احساس می کنند و تجربه می نمایند باید به خاطر داشته باشیم که آن ها روش های معنوی موثری را که منفعت ما هم در آن است به ما نشان می دهند! ما باید به آن ها که به زیباترین شکل ؛ راه خوش بودن و لذت بردن از زندگی و یافتن لحظه های واقعی را به ما یادآور می شوند احترام بگذاریم.

« نمی توانیم به قلمرو بهشت وارد شویم مگر آن که هم چون کودکی باشی.»

 

منظور از لحظه ی واقعی چیست؟!

از کجا بفهمیم که یک لحظه ی واقعی داریم ؟ برای داشتن هر لحظه ی واقعی باید از چند عنصر بهره داشته باشیم:

 

هوشیاری

لحظه های واقعی فقط وقتی پیش می آیند که ما با هوشیاری و به طور کامل ؛ جایی که هستیم ؛ کاری که انجام می دهیم و احساسی را که داریم را تجربه کرده و تجربه خود را به آن معطوف کنیم.  به این ترتیب متوجه چیزهایی می شویم که در صورت بی توجهی به طور معمول دریافت نمی کردیم. در واقع آگاهی ما منحصر به تجربه ای که داریم می گردد.

« فقط وقتی تمام هوشیاری مان را روی لحظه ای که در آن به سر می بریم متمرکز کنیم ؛ موهبت ؛ نکته یا خوشی نهفته در آن لحظه نصیب مان می گردد.»

 

رابطه

لحظه های واقعی ؛ لحظه هایی هستند که در ان ها ما حتما بین خود و چیز یا شخص دیگری رابطه برقرار می کنیم. این رابطه می تواند میان ما و کسی که دوست داریم ؛ میان ما و یک غریبه ؛ میان ما و درختی که به آن تکیه می دهیم یا میان ما و خدا به وجود آید. در چنین لحظاتی ؛ موانعی که در حالت عادی ما را از دیگری جدا می کنند قابل عبور می شوند و در آن رابطه ؛ نوعی جادو اتفاق می افتد.

« ما معمولا این تجربه از بین رفتن موانع را « عشق » می خوانیم؛ یعنی هنگامی که ما و دیگری در یک دیگر جاری شویم.»

 

 

سپردن و واگذاردن خود

وقتی خود را به طور کامل به هر آن چه تجربه می کنیم تسلیم می نماییم در واقع با این کار به خود اجازه می دهیم لحظه های واقعی پدید آیند. در این حالت دست از تلاش برای کنترل کردن اوضاع بر می داریم. کاملا در کاری که انجام می دهیم  غرق می شویم ؛ فرقی نمی کند که چه کاری باشد ؛ چه یک قدم زدن ساده باشد ؛ چه عشق ورزیدن یا پختن نان یا تماشای فرزندان مان هنگام بازی. ما واقعا از تجربه این لحظه استقبال می کنیم به جای آن که در مقابل آن مقاومت کنیم.

« وقتی تلاش می کنیم موقعیت یا احساسی را کنترل کنیم یا در مقابل آن مقاومت نماییم ؛ امکان ندارد بتوانیم یک لحظه واقعی داشته باشیم.»

بنابراین اگر بشود برای داشتن لحظه واقعی فرمولی داد احتمالا چیزی شبیه به این خواهد شد:

« آگاهی کامل نسبت به آن چه در این لحظه دریافت یا تجربه می کنیم. زمانی که از آن آگاه باشیم به خودمان این امکان را می دهیم که توهم  از هم گسستن رابطه ها را کنار بگذاریم و با شخصی ؛ چیزی یا احساسی که داریم رابطه ای ایجاد نماییم. آن گاه به طور کامل خود را به آن رابطه تسلیم کنیم ؛ دیگر می توانیم یک لحظه واقعی داشته باشیم. لحظه های واقعی در همان کارهایی وجود دارند که هر روز آن ها را انجام می دهیم.»

 

تفاوت میان خوش بختی و خشنودی

 

خوشبختی یعنی لذت بردن از داشته ها

 

 تفاوت میان خوش بختی و خشنودی در چیست؟!

خشنودی نوعی رضایت ذهنی است. کامل شدن کاری را نشان می دهد که با هدفی در ذهن آن را شروع کرده ایم. مثلا یک پروژه ؛ یک معامله ؛
 یک وعده غذا. به عنوان مثال ما وقتی احساس خشنودی می کنیم که یک فصل از کتابی را تمام کرده باشیم. وقتی احساس خشنودی می کنیم که سخنرانی کرده باشیم و نتیجه خوبی داشته باشد. وقتی احساس خشنودی می کنیم که کمد دیواری خانه مان را مرتب کنیم. همان طور که ملاحظه می کنیم در تمام این موارد چیزی کامل می شود و کاری به انجام می رسد.

 

خوش بختی بیشتر یک رضایت روحی و عاطفی است. مثلا «توانا »وقتی احساس خوش بختی می کند که به خاطر آن چه در این دوره برای تان نوشته است به خود می بالد!

مثلا وقتی احساس خوش بختی می کنیم که با نگاهی به لباس های مان در کمد بتوانیم بیاد آوریم که شب گذشته که آن لباس را بر تن داشتیم چقدر خوش گذشت! همه ی ما کارهایی در زندگی انجام می دهیم که برای مان خشنودی و خوش بختی به ارمغان می آورند. اما واقعیت این است که اهمیت ندارد چقدر کار می کنیم یا چقدر احساس خشنودی و خوش بختی را تجربه می کنیم ؛ بلکه باید یاد بگیریم که چطور لحظه هایی واقعی خلق کنیم که حقیقتا به ما شادی و خوش بختی و خشنودی ببخشند.

«خوش بختی و خشنودی فقط از داشتن لحظه های واقعی کافی در زندگی مان حاصل می شود.»

 

مثلا وقتی احساس خوش بختی می کنیم که با نگاهی به لباس های مان در کمد بتوانیم بیاد آوریم که شب گذشته که آن لباس را بر تن داشتیم چقدر خوش گذشت! همه ی ما کارهایی در زندگی انجام می دهیم که برای مان خشنودی و خوش بختی به ارمغان می آورند. اما واقعیت این است که اهمیت ندارد چقدر کار می کنیم یا چقدر احساس خشنودی و خوش بختی را تجربه می کنیم ؛ بلکه باید یاد بگیریم که چطور لحظه هایی واقعی خلق کنیم که حقیقتا به ما شادی و خوش بختی و خشنودی ببخشند.

«خوش بختی و خشنودی فقط از داشتن لحظه های واقعی کافی در زندگی مان حاصل می شود.»

Rate this post
نمایش بیشتر

مریم ابوطالبی

مربی مهارت های زندگی - مدرس دانشگاه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا