لحظه های واقعی

از کجا بفهمیم شادمان نیستیم و لحظه های واقعی را تجربه نمی کنیم؟

شادمانی چیست؟ از کجا به شادمانی خود پی ببریم؟ در این مقاله به موضوع مهم شادمانی می پردازیم.

از کجا بفهمیم شادمان نیستیم و لحظه های واقعی را تجربه نمی کنیم؟

 

مردی در جست و جوی معرفت به راه افتاد و سه هفته  سخت و طاقت فرسا از کوه های بلند راکی بالا رفت. هنگامی که به نوک قله رسید؛ مرشد پیر و فزانه ای را دید. از او پرسید: « ای پیر فرزانه؛ چطور می توانم زندگی شادتری داشته باشم؟» پیر فرزانه گفت: ‌« برای شروع ؛ دفعه بعد که می خواهی به این جا بیایی به طرف دیگر کوه برو و با قطار بیا.»

« گری اپل »

بسیاری از ما تمام عمرمان در جست و جوی خوشبختی سفری به مراتب دشوار تر از آن چه باید؛ بر خود هموار می کنیم. برای به دست آوردن خشنودی و رضایت مسیر غلطی را می پیماییم؛ از تجارب دیگران که پاسخگوی نیاز ما برای داشتن یک زندگی هدفمند و با معنی است بهره نمی گیریم؛ راه طولانی و پر مشقتی را برای بالا رفتن از کوه در پیش می گیریم.

شادمانی - در جستجوی خوشبختی

چطور می شود که خود را در معرض لحظه های واقعی قرار نمی دهیم ؟! چقدر وقت خود را در این مسیر تلف می کنیم؟! چطور سر  راه خودمان ایستاده ایم و خودمان را از تجربه رضایت و آرامشی که استحقاقش را داریم محروم می نماییم؟!  یافتن پاسخ برای پرسش های فوق اولین قدم برای کشف لحظه های واقعی است که همواره انتظار ما را می کشند.

برای شروع؛ از خودمان این سوالات را بپرسیم و به دقت درباره ی آن ها فکر کنیم:

۱.چه چیزی مرا خوشحال می کند؟!
۲.چند وقت به چند وقت لحظه های خوشبختی واقعی را تجربه می کنم؟!
۳.چطور بفهمم که چقدر خوشحالم؟!

اگر پاسخ دادن به این سوالات ؛ به آن آسانی نبود که انتظارش را داشتیم تعجب نکنید:

اغلب ما لحظه های واقعی خوشبختی را در زندگی تشخیص نمی دهیم چون انتظار چیز دیگری را داریم؛ چیزی بزرگ تر؛ چشم گیر تر و مهیج تر. تصاویری که اکثر ما از خوشبختی در ذهن و خیال خود داریم هنوز هم ریشه در ذهنیت « بزرگ تر باشد بهتر است» دارد که با آن بزرگ شده ایم. از این رو ما انتظارات بسیار غیر واقعی از خوشبختی را در ذهن خود ایجاد کرده ایم. ما در ذهن خود کلمه خوشبختی را اتفاقی بزرگ و طلایی می بینیم.

از این رو بی اراده و مطیع انتظار خوشبختی را می کشیم . انگار چیزی است که در یک زمان خاص به ما ارزانی می شود. برای مثال؛ بالاخره ترفیعی که آرزویش را داشتیم می گیریم و وقتی به سمت خانه می رویم تا به همسر خود بگوییم در راه با خود فکر می کنیم: « دیگر لازم نیست نگران کارم باشم. حالا واقعا می توانم خوشحال باشم.» یا به همان خانه ای که رویایش را داشتیم نقل مکان می کنیم و همان طور که به هر اتاق سر می کشیم با خود فکر می کنیم:« خانه خودم! امشب می توانم خوشحال بخوابم .»

اما اگر این طور نباشد چه؟!

اگر فقط احساس خوبی داشته باشیم اما خیلی خوشحال نشویم چه؟! حتما در مورد خودمان شک می کنیم که: « حتما مشکلی دارم؛ باید خیلی خوشحال باشم اما آن قدرها خوشحال نیستم.» یا شاید حتی همان احساس را هم نداشته باشیم؛ حس کنیم خسته ایم یا فقط حال مان خوب است.یا اصلا شاید هیچ احساسی نداشته باشیم.

به این ترتیب ؛ چنان که ملاحظه کردیم؛ ما این باور را رها نمی کنیم که اگر هم اکنون احساس خوشحالی نمی کنیم پس حتما خوش بختی را در جای دیگری باید جست و جو کنیم. می دانیم که لحظه بزرگ یک روز خواهد آمد. آن روز چشمان مان را باز می کنیم و می گوییم: « صبر کن..چیزی فرق کرده است . ممکن است خودش باشد؟! آیا ممکن است همان باشد؟! آه خدای من فکر کنم خودش باشد. بالاخره به آن رسیدم و بالاخره خوشحال شده ام!»

« ما خارج از وجود خودمان به دنبال خوشبختی می گردیم ؛ حال آن که باید آن را در درون خود جست و جو کنیم و به وجود بیاوریم.»

در درس های گذشته از دوره روان شناسی لحظه های واقعی گفتیم که خوشبختی یک مهارت است و اکتسابی نیست. ما در هر لحظه درباره این که چطور آن لحظه را تجربه کنیم ؛ تصمیم می گیریم؛ نه آن که انتظار بکشیم که یک روز به آن برسیم. این به انتظار نشستن که خوشی روزی به سراغ مان بیاید؛ فقط باعث شد بسیاری از لحظه ها ی شاد و واقعی را که در دسترس مان بود را تشخیص ندهیم. از این رو می توان گفت این اولین راهی است که ما خود را از لحظه های واقعی محروم می کنیم. به طریقی زندگی می کنیم که این لحظه ها از نظر ما مخفی می مانند.

 

شادمانی – حقیقتی درباره خوشبختی

 

 

شادمانی - ساختن خوشبختی

اغلب مردم درباره خوشبختی دچار یک سو تفاهم وحشتناک شده اند. آن ها خوشبختی را حالت ثابتی می دانند که می توان به آن رسید.

«خوشبختی با بودن در حالت خاصی به وجود نمی آید ؛ خوشبختی یک سری لحظه های واقعی است.»

این لحظه ها بی مقدمه برای ما اتفاق نمی افتد. ما باید فرصت هایی برای رخ دادن آن ها ایجاد کنیم. دیگر نباید خود را از قرار گرفتن در معرض آن تجربه هایی که در درون ؛ برای ما لذت و خوشی را که در آرزویش هستیم به ارمغان می آورند محروم کنیم.

 

شادمانی – علائم نداشتن شادمانی و لحظه های واقعی

اغلب مردم « کمبود لحظه های واقعی » دارند.آن ها در زندگی خود به قدر کافی لحظه های واقعی را تجربه نمی کنند و وقتی که ما دچار کمبود لحظه های واقعی می شویم آرامش و رضایت و خوشی نیز کم می شوند. برای مثال وقتی برای مدتی غذا تخوریم و قند خون مان پایین بیاید ؛ برای جبران قند خون یک تکه شکلات یا چیز شیرینی می خوریم. به این گونه است که وقتی کمبود لحظه واقعی داریم به طرق مختلف ؛ رفتارهای ناسالمی را با تلاش برای جبران خلا روحی و معنوی مان پیش می گیریم.

برخی علائم که نشان می دهند ممکن است لحظه های واقعی کافی در زندگی مان نداشته باشیم به شرح زیرند:

 

۱. پیوسته باید کاری انجام دهیم

وقتی به قدر کافی لحظه های واقعی را تجربه نکنیم با یک حس نا آرامی و عدم رضایت زندگی می کنیم که ما را رها نمی کند. فقط وقتی آسوده خاطر می شویم که مشغول انجام کاری هستیم چون روی وظیفه ای بیرونی متمرکز شده ایم . نه روی آن چه در درون خود احساس می کنیم. ممکن است به کارمان معتاد شویم و دوازده یا چهارده ساعت در روز مشغول باشیم و اصلا برای فراموش کردن کارمان و یا فکر کردن به آن وقتی نداشته باشیم.

انجام دادن بیش از اندازه کارها به طور اجتناب پذیری دور باطلی را طی می کند . این دور باطل به قرار زیر است:
ما لحظه های واقعی به قدر کافی نداریم بنابراین احساس خلا می کنیم ◄ احساس می کنیم مجبوریم با انجام دائمی کاری خلا خود را جبران کنیم ◄ وقتی دائما مشغول کاری باشیم طبعا اوقات فراغتی نداریم ◄ از آن جا که وقت آزادی نداریم؛ هیچ لحظه واقعی را تجربه نمی کنیم. و این دور هم چنان ادامه دارد.

 

۲. شادمانی – به یک چیز معتاد هستیم

تمام  اعتیاد ها یک وجه مشترک دارند. همه ی آن ها ما را نسبت به آن چه در لحظه رخ می دهند بی تفاوت می کنند. در عوض یک تجربه حسی شدید را در اختیار ما می گذارند که تمام توجه مان را جلب می کند و یا واقعیت را به شکل دیگری جلوه می دهد.در این مواقع ؛ ممکن است فکر کنیم یک لحظه واقعی داریم اما این طور نیست چون با آن کار اعتیاد آور مثل مواد مخدر؛ ارتباط خود را عواطف واقعی مان قطع می کنیم و بنابراین رابطه برقرار کردن با اطرافیان مان برای ما دشوار می شود.

«افرادی که تشنه داشتن لحظه های واقعی بیشتر هستند برای رسیدن به یک لحظه کوتاه سرخوشی اغلب به یکی از انواع اعتیاد روی می آورند.»

 

۳. ما بدبین و بدگمان هستیم و دائما حرف های نیش دار می زنیم

برای افراد بدگمان باید دلسوزی کرد؛ زیرا زیر این نقابی که به چهره خود زده اند تا با ریشخند و کنایه و اهانت برخورد کنند؛ بسیار مشتاقند لحظه های واقعی بیشتری در زندگی خود داشته باشند.

«وقتی لحظه های واقعی را تجربه نکنیم؛ در درک مقصود زندگی دچار مشکل خواهیم شد.»

بدون درک هدف وجودی مان ؛ زندگی صرفا مجموعه ای از اتفاقات تصادفی می شود و ما هر روز خود را بی هدف سپری می کنیم. و وقتی هیچ هدفی نداشته باشیم و نسبت به چگونگی اوضاع نیز بی تفاوت شویم؛ بدگمانی و نامهربانی کار آسانی می گردد. 

بدگمانی ؛ سرپوشی بر درد و رنج است؛ یک نوع ابراز سرخوردگی توأم با خشم از این که « دنیا همین است». افراد بد گمان اغلب معتقدند شکست خورده ای هستند که واقعا از مردم و خود زندگی نا امید شده اند.

 

۴. شادمانی – خود را در مقام قضاوت قرار می دهیم

قضاوت کردن از میزان شادمانی می کاهد

قضاوت یعنی بیرون از یک موقعیت یا یک رابطه بایستیم و هر آن چه را می بینیم مورد نقد و بررسی قرار دهیم .  مثلا سرکارمان کسی را می بینیم که اشتباهی از او سر می زند؛ با خود فکر می کنیم: « عجب آدم گیجیه! »  وقتی پشت سر یک پیرمرد مشغول رانندگی هستیم که با سرعت سی کیلومتر در ساعت حرکت می کند حوصله مان سر می رود و فکر می کنیم: « چطور به این افراد گواهی نامه می دهند؟»

ما نمی توانیم در مقام قضاوت اعمال دیگران قرار بگیریم و در عین حال لحظه واقعی داشته باشیم. به منظور داشتن یک لحظه واقعی باید کاملا در یک موقعیت قرار بگیریم؛ کاملا آن را از درون خود احساس کنیم. باید با شخصی که کنارمان است یا محیطی که در آن هستیم رابطه برقرار کنیم. وقتی قضاوت می کنیم رابطه مان را با آن شخص یا تجربه قطع می کنیم بنابراین ایجاد لحظه واقعی در آن زمان خاص برای مان غیر ممکن می گردد.

« وقتی دست از قضاوت کردن برداریم و لحظه ای را ایجاد کنیم که در آن با شخص دیگری رابطه ای برقرار نماییم ؛ اولین قدم را به سمت همدردی و مهربانی بر می داریم.»

 

۵. ما با تعیین حد و مرز میان خودمان و دیگران از لحظه های واقعی اجتناب می کنیم

اغلب دلنشین ترین لحظه های ما وقتی اتفاق می افتد که رابطه ای با شخص دیگری برقرار کرده ایم .چه چیزی این لحظه واقعی را میان دو نفر ایجاد می کند؟!  صمیمیت
« وقتی مرزهای میان ما و دیگری از بین می رود و قلب های ما به یکدیگر نزدیک شود صمیمت به وجود می آید.»

اگر  با صمیمی شدن مشکلی داشته باشیم ؛ که بسیاری از ما داریم؛ برای ایجاد لحظه های واقعی با دیگران در زندگی مان اشتیاقی نخواهیم داشت. احساس امنیت نخواهیم کرد چون در خلال لحظه های واقعی حد و مرزهای معمول نفوذپذیر می شوند؛ احساسات درونی مان آشکار می شوند و در نتیجه احساس می کنیم آسیب پذیر و بی دفاع شده ایم.  اگر در گذشته به کسی اجازه داده ایم به ما نزدیک شود و همین موضوع باعث درد و رنج ما شده است؛ دیگر صمیمی شدن بی دغدغه برای مان کار ساده ای نخواهد بود.

بطور خلاصه در این مقاله به شادمانی پرداختیم و موارد مهمی را مطرح نمودیم.

Rate this post
نمایش بیشتر

مریم ابوطالبی

مربی مهارت های زندگی - مدرس دانشگاه

نوشته های مشابه

‫12 دیدگاه ها

  1. I enjoy you because of your entire work on this blog. My niece really loves doing investigation and it’s really obvious why. A number of us hear all about the powerful medium you provide both interesting and useful secrets via this web blog and therefore strongly encourage response from other people on this topic then our own girl is actually learning so much. Take advantage of the remaining portion of the new year. You are always performing a really good job.

  2. Admiring the commitment you put into your blog and in depth information you present. It’s nice to come across a blog every once in a while that isn’t the same old rehashed information. Fantastic read! I’ve bookmarked your site and I’m adding your RSS feeds to my Google account.

  3. Definitely believe that which you stated. Your favorite reason seemed to be on the net the easiest factor to consider of. I say to you, I certainly get irked while folks consider concerns that they just do not understand about. You managed to hit the nail upon the highest as well as defined out the whole thing without having side-effects , folks can take a signal. Will probably be again to get more. Thanks

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا