مهارت تصمیم گیری

تعارض شناختی Cognitive Dissonance

تعارض شناختی چیست و چه تاثیری در نگرش و تصمیم های ما دارد؟

انسجام فکری و عملی برای انسان ها یک ارزش ضروری است – چه به صورت خودآگاه چه ناخودآگاه.

ما معمولا به افرادی که حرف و عملشان با هم سازگاری نداشته باشد اعتماد نمی کنیم. ما برای موعظه گرانی که خود به آن مواعظ پایبند نیستند و ” چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند ” احترامی قائل نیستیم.

 این انسجام و تعادل باعث آرامش فکری و روانی انسان است. کسانی که بر اساس اعتقادات و ارزش هایشان زندگی می کنند، حتی اگر سختی بیشتری را تحمل کنند، رضایت بیشتری از زندگی دارند.

[ مطلب مرتبط : تصمیم گیری بر اساس ارزش ها]

اما این انسجام فکری و هماهنگی بین  باورها و رفتارهایمان چیزی است که مکررا در زندگی به هم می ریزد.

بسیاری از افراد را می شناسیم که با وجود اینکه از نتایج مرگبار استفاده از مواد مخدر آگاهی دارند، همچنان از آن استفاده می کنند. هر روز راجع به مضرات محصولاتی مثل روغن، سوسیس، نمک و غیره می شنویم اما همچنان از آنها استفاده می کنیم.

حقیقت این است که در طول زندگی در بسیاری از شرایط قرار می گیریم که انتخاب هایمان با ارزش ها و عقایدمان تعارض دارند و در مقابل هم قرار می گیرند.

مادری که (درست یا غلط) معتقد است نباید فرزندش را تنبیه کند، اما چاره ای دیگری نمی یابد.

بسیاری از ما رشته دانشگاهی یا شغلی را انتخاب می کنیم که براساس علاقه خودمان و توانایی هایمان نبوده.

این نوع تصمیمات در ذهن حالتی بوجود میاورد که آن را تعارض شناختی می نامند. در واقع این مفهوم بیانگر تضاد و درگیری بین انتخاب ها و باورهای ماست.

تعارض شناختی چیست؟

این تعارض شناختی فشار ذهنی زیادی به انسان وارد می کند. و او را وادار می کند تا تغییری در شرایط به وجود بیاورد ، همانطور که احساس گرسنگی انسان را به سمت پیدا کردن غذا سوق می دهد.

اما تصیماتی که ما برای کاهش این تعارض میگیریم مکن است شکل های متفاوتی  داشته باشند:

یکی از روش ها این است که رفتارمان را طوری تغییر دهیم که با عقایدمان همسو باشد. یعنی وقتی متوجه رفتار اشتباهمان (به این معنی که با عقایدمان هماهنگ نباشد) می شویم، آن رفتار را تغییر دهیم تا تعارض از بین برود. مانند فردی که اعتقاد دارد باید در مصرف آب صرفه جویی کرد و متوجه میشود که مصرف گوشت کمتر تاثیر زیادی در کاهش مصرف آب دارد و مصرف گوشتش را قطع می کند.

 روش دیگر توجیه کردن رفتار است.

برای توجیه افراد ممکن است دلیل هایی بیاورند که نشان میدهد آن ها هنوز میدانند که کارشان درست نبوده اما به دلایلی مجبور شدند این کار را انجام دهند. فردی که از تاثیر مخرب ریختن زباله در طبیعت آگاهی دارد اما باز هم این کار را می کند ممکن است در پاسخ به تذکر دیگران بگوید : ” راستش سطل زباله ای در اطراف نبود “. یا مادری که فرزندش را تنبیه می کند بگوید ” دیگر کلافه و عصبی شده بودم و نفهمیدم چیکار می کنم، و راه دیگری هم بلد نیستم”

اما این نوع توجیهات معمولا خیلی قوی نیستند و در دراز مدت برای افراد خسته کننده می شود و حتی خودشان هم این توجیهات را نمی پذیرند. اما باز هم ممکن است که به تغییر رفتار منجر نشود. در عوض روش دیگری در پیش میگیرند.

تعارض شناختی – تغییر باور ها و عقاید 

در موارد بسیاری افراد برای آنکه از فشار تعارض شناختی راحت شوند، دیگر حتی  به دنبال توجیه رفتارشان هم نیستند، آنها در واقع صورت مسئله را پاک میکنند و عقایدشان را تغییر می دهند.

ممکن است یک فرد سیگاری توضیح دهد که ” این همه مضراتی که برای سیگار می نویسند واقعی نیست. دارند شلوغش می کنند .من خودم پدر بزرگی دارم که هنوز در 100 سالگی هم سیگار میکشد و مشکلی ندارد ” . یا مثلا می گوید ” که فلان مطالعه نشان داده که نیکوتین به آرامش اعصاب کمک می کند” .

یا مادری که فرزندش را تنبیه می کند بعد از مدتی شروع می کند به تعریف از مزایای تنبیه کردن و اینکه تنبیه نکردن، بچه ها را لوس بار می آورد و از داستان های تنبیه شدن خودش در کودکی و اینکه چه تاثیر خوبی در تربیتش داشته می گوید و مثال هایی از دوستان و بستگانش می آورد که آنها هم فرزندانشان را تنبیه می کنند.

تعارض شناختی و باورها

یا فردی که در شغل یا رشته ای که دوست نداشته فعالیت می کرده به این نتیجه میرسد که در ابتدا اشتباه می کرده و بعد از مدتی فهمیده که اصلا همان شغل یا رشته ی رویایی اش بوده و اینکه چه قدر در آن زمینه استعداد و توانایی دارد.

در واقع از نقطه ای به بعد افراد نه تنها رفتارشان را تغییر نمی دهند و آن را توجیه نمکنند بلکه شروع به تایید رفتارشان می کنند و باورهای قدیمیشان را کنار می گذارند که در نتیجه ی آن ممکن است تعارض شناختی نیز از بین برود.

این نوع واکنش نسبت به تعارض شناختی مخصوصا در مواردی که تصمیم های گرفته شده بسیار بزرگ و تقریبا غیر قابل برگشت هستند بیشتر به چشم می خورد.

افرد زیادی را می بینیم که پس از ازدواج ، معیار هایشان برای همسر ایده آل را تغییر می دهند تا با شرایط جدید سازگاری داشته باشد.

یا وقتی فردی که دوست داشته به یک مسافرت خارجی برود اما پس از گران شدن ناگهانی دلار تن به یک تور ایرانگردی داده ممکن است در آخر بگوید که اصلا هیچ کجای دنیا ایران نمی شود و یا چه دلیلی دارد که آدم پولش را در جیب خارجی ها بریزد.

ممکن است به نظر برسد که با این تغییر در نگرش در واقع خودمان را گول می زنیم. حقیقت این است که بله .

اما همین فریب دادن خیلی وقت ها به نفع ما تمام می شود و باعث آرامش خاطرمان می شود. چرا که در بسیاری موارد اتفاقات زندگی تحت کنترل ما نیست. یا به دلایلی اشتباها و از روی ناآگاهی تصمیماتی می گیریم که دیگر نمی توان آن ها را تغییر داد. در چنین مواردی که رویداد های پیش آمده قابل تغییر نیستند این مکانیزم در واقع به آرامش انسان کمک زیادی می کند. چرا که تحمل تعارض شناختی بسیار سخت است.

در درس تکنیک ثبت تصمیمات، آزمایشی را به صورت خلاصه مطرح کردیم که در آن شنان داده شد افراد آن قدر ها که فکر می کنند از دلایل انتخابشان آگاهی دقیق ندارند. پیتر یوهانسن و همکارانش، این پدیده را کوری تصمیم گیری یا کوری انتخاب مینامند.

آنها آزمایش های مشابهی نیز انجام دادند.

یک نمونه ی مشابه از این آزمایش را با مربا و چای انجام دادند. در یک فروشگاه بزرگ از افراد خواسته می شد تا دو مدل مربا یا دو طعم مختلف چای را تست کنند و بگویند که کدام را بیشتر دوست داشتند. آنها به هر کدام از مرباها یا چای ها یک نمره از 1 تا 10 میدادند. سپس محققین ، که در غالب تیم بررسی کیفیت محصولات آن شرکت کار میکردند، جای انتخاب های آنها را عوض می کردند. یعنی اگر کسی مربای سیب-دارچین را انتخاب کرده بود ، به او مربای دیگر که مثلا گریپ فروت بود داده می شد. و از آنها خواسته می شد تا دوباره مربای یا چای مورد علاقه شان را تست کنند و دقیقا توضیح دهند که چرا آن را انتخاب کرده اند.

تعارض شناختی و ذکر نمونه

خب به ظاهر آزمایش احمقانه ای است، اما در این آزمایش تنها 30 درصد افراد متوجه این تغییر شدند.

بعد از اینکه برای بار دوم مربا یا چای را تست کردند شرکت کنندگان دلایل خود را برای انتخابشان ثبت کردند. یعنی دلایلی مبنی بر اینکه چرا آن طعم را بیشتر دوست داشتند.

بگذارید گفتگوهای درونی ذهن این افراد را بعد از اینکه به آنها گفته می شود باید دلیلی ارائه دهند، کمی حدس بزنیم.

  • خب این مربایی که من انتخاب کردم تقریبا طعم تلخی داره، اما خب من که طعم شیرین دوست دارم. پس حتما دارم اشتباه می کنم و همون طعم تلخ رو بیشتر دوست دارم. برای همینه که این مربا رو انتخاب کردم.

البته باید بگوییم که چنین گفتگویی عملا به این وضوح در ذهن شخص اتفاق نمی افتد و این تصمیمات کاملا ناخودآگاه گرفته میشود تا تعارض شناختی بوجود آمده را حل کند. -تعارض این است که من طعم شیرین را دوست دارم اما طعم تلخ را انتخاب کرده ام. –

آزمایش های مشابه دیگری نیز در این زمینه انجام شده که میتوانید با جستجوی choice blindness  با آنها آشنا شوید، اما در اینجا به همین آزمایش اکتفا می کنیم.

لازم  است بار دیگر تاکید کنیم که این که مکانیزم مغز انسان گرچه نوعی دروغ شیرین است اما می تواند تسلی خاطری باشد در مقابل حقیقت های تلخی که وجودشان دیگر کمکی به فرد نمی کند.

با این حال آگاهی از این پدیده در تصمیم گیری های پیچیده تر و مهم تر و در تحلیل انگیزه هایمان از انتخاب های گذشته بینشی مفید برای ما خواهد داشت.

Rate this post
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. Wow that was strange. I just wrote an really long comment but after I clicked submit my comment didn’t appear. Grrrr… well I’m not writing all that over again. Anyways, just wanted to say excellent blog!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا