هوش هیجانی

آیا شما هم هوش اجتماعی پایینی دارید؟ داستان هوش هیجانی و استخدام جان

در درس گذشته با «مهارت های نرم» آشنا شدیم و با تمرینی که با هم انجام دادیم توانسته ایم « هوش هیجانی » خود را به چالش بکشیم.

و اما در ادامه دوره هوش هیجانی و در دو درس آینده می خواهیم یاد بگیریم که :

آيا هوش هیجانی ما به خوبی رشد یافته است؟!

چگونه می توانیم هوش هیجانی خود را اندازه گیری کنیم؟!

در ادامه داستانی را با هم می خوانیم و  به تاثیر رشد و پرورش  (هوش هیجانی و مهارت های نرم ) بیشتر پی می بریم .

هنگامی که جان برای به دست آورن شغلی در زمینه ی فناوری اطلاعات به مصاحبه ی دوم دعوت شد ؛ به خودش اعتماد کافی داشت . اگر چه جوان و کم تجربه بود؛ دانشجویی با نمرات عالی و مهارت های تحصیلی و فنی فوق العاده بود؛ هم چنین از نظر او رزومه ی کاریش گویای هم چیز در مورد جان بود. به همین علت در مصاحبه نخست خود که باید مهارت های تخصصی اش را نشان می داد؛ خیلی خوب پیش رفته بود ؛ اما جان بعد از فرآیند مصاحبه ی دوم گیج و سردرگم شده بود. مصاحبه گر به جای این که از مهارت ها و توانمندی اش ؛ در حیطه ی فناوری اطلاعات بپرسد ؛ بیشتر علاقه مند بود بداند او چطور اوقات فراغتش را می گذراند ؛ به چه نوع تعطیلاتی می رود؛ در کارهای داوطلبانه شرکت می کند یا خیر .

او از جان خواست شرایط دشواری را که در چند سال اخیر برای او اتفاق افتاده است و چگونگی کنترل و برطرف کردن آن ها را بیان کند؛ هم چنین از جان درخواست کرد که تصور کند؛ اگر به خواسته اش نرسد ؛ چه می کند؛  « به عنوان مثال ؛ اگر این شغل را به دست نیاوری ؛ چه کار میکنی ؟ الگوی تو در زندگی و در حیطه ی ورزش چه کسانی هستند؟»  مصاحبه کننده گاهی می کوشید با  انتقاد از صحبت های جان ؛ ناراحتش کند. مصاحبه کننده یک مشکل کاری فرضی ؛ برای مثال « حضور یک مشتری پرخاشگر» را مطرح کرد و از جان پرسید چگونه با چنین مشکلی روبه رو می شود تا بهترین نتیجه ی ممکن را به دست آورد.

داستان هوش هیجانی آیا هوش هیجانی ما رشد یافته است ؟ مقاله هوش هیجانی

جان گیج و سردرگم شده بود. نمی توانست درک کند که این پرسش ها چه ارتباطی با مهارت های او در زمینه ی فناوری اطلاعات دارد و از شیوه و روند مصاحبه عصبانی بود. یکی از ضعف های او این بود که نمی توانست درک کند؛ مصاحبه کننده به دنبال چه چیزی است . مصاحبه کننده « مهارت های سخت » را کافی می دید ؛ همان طور که در مصاحبه اول نشان داده شده بود. اکنون در جست و جوی مهارت های نرم جان بود؛ در واقع او در حال بررسی سطح هوش هیجانی جان بود! جان دریافت که صرف توجه به IQ و بهره هوشی ( تفاوت بهره هوشی و هوش هیجانی را اینجا بخوانید)  برای مدیران شرکت اهمیت ندارد.

چقدر جان در حیطه ی هوش هیجانی خود رشد یافته بود؟ آیا از مهارت های چهارگانه هوش هیجانی استفاده کرده بود ؟

آیا او در همه ی حیطه های زندگی اش به جز کار «خودآگاهی» و « دیگرآگاهی » داشت ؟
 

اگر با بحرانی رو به رو شود؛ می تواند مستقل فکر و عمل کند؟ آیا او اهداف شخصی اخلاقی داشت؟ به طور کلی در مواقع دشوار برخورد او با دیگران چگونه است؟ می تواند در موقعیت های دشوار؛ کنترل خود را حفظ کند و با آرامش و بلوغ فکری و روحی با آن رو به رو شود؟ آیا مهارت های مدیریتی را در کنار «تجربه »  و « تخصص»  مالی اش  آن قدر رشد و پرورش داده بود که برای شرکت سودآور باشد؟!

این نوع مصاحبه برای جان چالش انگیز بود؛ هم چنین خوش شانس بود که بازخوردی دریافت کرد و به کمک آن به این درک رسید که برای شرکت؛ خودآگاهی و خودشکوفایی از گذراندن یک آزمون دیگر مهم تر است. او شغل دلخواهش را به دست نیاورد ؛ اما پیشنهاد دیگری به او شد که می توانست همراه با کسب تجربه در زمینه ی شغلش؛ سطح مهارت های مربوط به هوش هیجانی خود را رشد دهد. جان با این پیشنهاد کاری دوباره اعتماد به نفس خود را به دست آورد. شرکت برروی او سرمایه گذاری می کرد؛ زیرا آن ها می دیدند که چگونه با به کارگیری صحیح مهارت های سخت و نرم در کنار یکدیگر ؛ توانسته سرمایه گذاری سودآوری برای شرکت داشته باشد.

دوازده سال از آن زمان می گذرد؛ جان هنوز در آن شرکت است؛ اما اکنون به عنوان مدیر شرکت در حال فعالیت بود. او علاوه بر آن که یک متخصص خوب در زمینه ی فناوری اطلاعات شد؛ پذیرا و همدل دیگران نیز بود ؛ آن ها را برای رشد و پیشرفت در شرکت تشویق می کرد و برای تمام کسانی که با او کار می کردند؛ الگویی عالی بود. جان آموخته بود در حیطه ی هوش هیجانی «هوشمندانه» رفتار کند.

Rate this post
نمایش بیشتر

مریم ابوطالبی

مربی مهارت های زندگی - مدرس دانشگاه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا