هدف گذاری

معیارهای هفت گانه ی مهم در انتخاب اهداف چیست؟

آیا در جهانی که همه چیز به سرعت در حال رشد و تغییر است، کسانی هستند که هدف خود را از زندگی کشف نکرده باشند؟ مطمئنا جواب سوال بله است.
طبق بررسی های محققین 97 درصد مردم بدون اهداف مشخص زندگی می کنند و فقط 3 درصد ان ها اهداف متعالی دارند که تمام برنامه ریزی های روزانه، ماهانه و سالانه آن ها حول اهداف شان مشخص می شود.
این جمعیت 97 درصدی بی آن که ارزش وقت را بدانند، با انجام کارهای بی اهمیت و تکراری به راحتی زمان را هدر می دهند و این گونه است که در زندگی چندین دهه ی خود جایگاه ثابتی داشته و طعم شیرین تغییر و تحول را نمی چشند.

در واقع اغلب مردم زندگی خود را بر مبنای شانس و اقبال تصور می کنند و هیچ تلاشی برای دستیابی به آرزوهای خود ندارند و اصطلاح هدف و هدف گذاری برای آن ها فقط در حد شنیده باقی مانده است، مطمئنا شمایی که در حال مطالعه این مقاله هستید جزء همان 3 درصد اقلیت جامعه هستید که می خواهید با دستان خود و طبق خواسته های خود زندگی تان را بنا کنید و به آن ببالید، بی شک اولین مرحله در رسیدن به موفقیت، تعیین اهداف بزرگ در زندگی است.

آنتونی رابینز می گوید: “اگر ندانید که هدف چیست نمی توانید آن را بزنید.

1. اهداف باید مبتنی بر توانایی ها و استعدادها باشند.

اولین گام در تعیین اهداف، انتخاب کارهایی است که به آن علاقه مند هستیم و انجام آن ها در ما شور و اشتیاق به وجود می آورد، همه ما در انجام کارهایی که توانایی و مهارت خوبی در آن ها داریم، مشتاقیم و با سرعت، هیجان و کیفیت بالایی آن ها را به انجام می رسانیم. طبق تحقیقات علمی صورت گرفته، شناسایی و تقویت توانمندی ها 1300 برابر و رفع نقاط ضعف 30 برابر کیفیت زندگی ما را تغییر می دهند، پس می بینیم که کشف علائق و توانمندی ها چقدر در تعیین و تحقق اهداف موثر است.
همه ما انسان ها استعدادها و توانایی های منحصر به فردی داریم و از انجام یکسری از کارها لذت برده و بهتر از دیگران عمل می کنیم، اغلب استعداد و قابلیت های ما در بزرگسالی و دوران کودکی زمینه های مشابه دارند با این تفاوت که در بزرگسالی عمق و اندازه این توانایی ها افزایش یافته است، اما خوب است بدانیم با مرور و تطبیق علائق امروز و دوران کودکی و خاطرات آن سال ها، می توانیم استعداد ها و توانایی های واقعی خودمان را بیابیم و بر آن ها تمرکز کنیم.

بر اساس آمار اعلام شده، 63 درصد از شاغلین در جهان، رضایت شغلی ندارند، مطمئنا یکی از دلایل اصلی این عدم رضایت، سازگار نبودن شغل با استعداد ها و علائق افراد است که در نتیجه ی این بی انگیزگی و بی علائقگی، از توانایی های فردی هیچ بهره ای نخواهند برد و به مرور این توانایی ها ضعیف شده و تحلیل می روند.
در نظر بگیرید شیری که برای زندگی در طبیعت خلق شده وقتی در قفس باغ وحشی نگهداری شود، ضعیف و ناتوان شده و توان زندگی در جنگل را نخواهد داشت، پس حائز اهمیت است اهدافی را انتخاب کنیم که در جهت علائق و توانایی های ما باشند.

2. اهداف را بی پروا انتخاب کنیم.

اگر یک عصای جادویی داشتید کدام یک از خواسته های خود را محقق می کردید؟ آن خواسته ها را فارغ از توانایی ها و ضعف هایی که داریم یادداشت کنیم و فکر کنیم که تمام توانایی هایی که در خلقت وجود دارد را دارا هستیم آن گاه برای خود چه اهدافی را در نظر می گیریم؟

برای شروع، اهداف بزرگ و بی پروا انتخاب کنیم و در نهایت موارد غیر واقع بینانه را از لیست حذف کنیم، آگاه باشیم که هر هدفی که در ذهن ما قابل تصور و درک باشد احتمال تحقق پذیری دارد، میزان تحقق اهداف ما به نحوه ی بینش و نگرش ما بستگی دارد، اگر اهداف کوچک انتخاب کنیم بی شک نتایج کوچک حاصل خواهد شد و اگر اهداف بزرگ انتخاب کنیم، نتایج بزرگی را شاهد خواهیم بود، پس در تعیین اهداف، گام های بلند برداریم و ریسک پذیر باشیم.
ما برای رسیدن به کمال و عظمت پا به این جهان گذاشته ایم، پس وظیفه ما است با انتخاب اهداف بلند و توسعه توانمندی ها به بهترین نسخه خودمان تبدیل شده و زندگی باشکوه خود را خلق کنیم.

3. اهدافی مبتنی بر ارزش های خود انتخاب کنیم.

برای این که اهداف ما مبتنی بر ارزش های مان باشند، ابتدا باید به این سوال پاسخ دهیم که ” می خواهیم چگونه انسانی باشیم؟”

باید بیابیم که چه چیزی به معنای واقعی کلمه برای ما با ارزش است، زیرا ارزش ها تمایلات قلبی ما هستند و وقتی که در جهت آن ها حرکت می کنیم در زندگی احساس شادی و اشتیاق خواهیم کرد، در واقع ارزش ها چگونگی رفتار ما را تعیین می کنند.

در یک جامعه با تعیین هدف، زندگی متوقف خواهد شد و تا زمانی که هدف مورد نظر محقق نشود، روال عادی طی نخواهد شد، اما به محض تحقق آن هدف، زندگی دوباره جریان می یابد. یکی از نکات مهم در این فرایند، این است که شادابی مجدد پس از مدت کوتاهی متوقف می شود، زیرا پس از سپری شدن شادی لحظه ای، دوباره احساس پوچی و سردرگمی در شخص آغاز می شود و فرد به دنبال هدف جدید می گردد و در چنین شرایطی احتمال دستیابی به هدف نیز کاهش می یابد.

دلیل این شادی کوتاه و نرسیدن به نقطه مطلوب زندگی، این است که اهدافی که انتخاب می شوند مطابق با ارزش ها و تمایلات قلبی نیستند، اگر ارزش ها را به درستی انتخاب کنیم و بر اساس آن ها هدف گذاری کنیم، حتی اگر به آن اهداف دست پیدا نکنیم از زندگی لذت خواهیم برد.

تعبیری که از موفقیت وجود دارد، بیان می کند که افراد زمانی موفق هستند که به اهداف خود رسیده باشند، اما با توضیحاتی که پیش تر ارائه شد باید گفت کسی موفق است که با ارزش های خود زیسته باشد.
زندگی بر پایه ارزش ها همواره احساس موفقیت را در ما به وجود خواهند آورد، ارزش ها مسیریاب زندگی هستند، پس باید هر لحظه به سمت آن ها در حرکت باشیم، هر روز صبح قبل از خروج از منزل، ارزش های خود را مرور کنیم و از خود بپرسیم:” چطور می توانم ارزش هایم را در برنامه ی روزانه ی خود به کار ببرم؟”

جهت کاوش اهداف به منظور مبتنی بودن آن ها با ارزش ها، می توانیم با طرح پنج پرسش زیر به پاسخ درست برسیم.

  • آیا با رسیدن به هدف شاد تر خواهم بود؟
  • آیا با رسیدن به هدف، جسم و روانم سالم تر خواهد بود؟
  • آیا رسیدن به هدف، منابع و امکانات بیشتری در اختیارم قرار خواهد گرفت؟
  • آیا با رسیدن به هدف، دایره ارتباطاتم گسترش می‌یابد؟
  • آیا با رسیدن به هدف، روابط خانوادگیم موثرتر خواهد شد؟

4. اهداف را دقیق و واضح انتخاب کنیم.

معیار های هفت گانه انتخاب اهداف، انتخاب واضح و دقیق اهداف

شفاف و دقیق بودن هدف نقش مهمی در دستیابی به آن هدف دارد، وقتی هدفی تعیین می کنیم باید آن هدف را با جزئیات کامل در ذهن تجسم کنیم و تک تک مراحل رسیدن به آن را بدانیم، اغلب مردم اهداف خود را کلی بیان می کنند و چشم انداز روشنی برای آن ندارند، مثلا “می خواهم کارآفرین شوم”.
برای این هدف باید مشخص شود در چه سطحی، در کدام حوزه، با چه منابعی (مالی وانسانی)، از چه مسیری، در چه مدت زمانی و در چه مکانی می خواهیم به آن دست یابیم، اگر اهداف ما شفاف و واضح باشند و دقیقا مشخص کنیم که “چه می خواهیم”، “چرا می خواهیم” و ” چگونه می خواهیم”،  نیروی ایمان و خودباوری در ما تقویت شده و قدرت، مهارت و انرژی لازم جهت تحقق آن هدف به وجود خواهد آمد.

5. اهداف باید وابسته به خودمان باشند.

اهداف ما باید تماما وابسته به خودمان باشند، هر چه وابستگی آن ها به عوامل بیرونی کمتر باشد، واقعی تر و تحقق پذیرتر خواهند بود، برخی از افراد آرزو می کنند که به موقعیت مالی خوبی دست پیدا کنند و یا روابط اجتماعی گسترده و محکمی داشته باشند و یا این که فرزندان موفقی داشته باشند، آیا این آرزوها تا وقتی که از جانب ما همت و تلاش موثر و مستمری صورت نگیرد، تحقق می پذیرند؟

برخی از افراد آرزوهای خود را بر مبنای شانس و اقبال برنامه ریزی می کنند، مثلا آرزو می کنند در قرعه کشی بانک بزرگ ترین جایزه را برنده شوند، باید آگاه باشیم که چیزی به عنوان شانس و اقبال وجود ندارد و با مطالعه زندگی افراد موفق می بینیم که تماما هدف گذاری، برنامه ریزی و تلاش مستمر شخص بوده که به ثمر رسیده است.

6. در انتخاب اهداف نباید از شکست بترسیم.

یکی از موانع درونی در انتخاب اهداف، ترس از شکست است. برخی از افراد تحت تاثیر این ترس، نگرانند که علیرغم تلاش ها و برنامه ریزی ها در دستیابی به آن هدف ناکام بمانند و در نهایت ترجیح می دهند هدفی انتخاب نکنند و در همان سطح بمانند.

ترس اولین مانع در مسیر موفقیت است و به شدت انرژی و کارایی را تحلیل می برد، برای مقابله با ترس باید اقدام و حرکت کرد، وقتی هدفی بر اساس واقعیت، ارزش ها و توانایی ها انتخاب می شود، نباید با تعلل و بلاتکلیفی به ترس میدان داد.
انسان های موفق نیز در ابتدای تعیین هدف خود یقین نداشتند که به طور قطع پیروز خواهند شد و با وجود احتمال شکست و موفقیت برابر، با شجاعت اقدام کردند و به موفقیت رسیدند، پس بهتر است با مثبت اندیشی، اعتماد به نفس خود را افزایش دهیم و از مبارزه نترسیم، یکی از بهترین روزهای زندگی ما، روزی است که بفهمیم برای چه به دنیا آمده ایم و ماموریت ما در زندگی چه بوده، در این صورت است که جنگیدن در راه آن ماموریت برای ما ارزشمند است.

با انجام تمرین های سخت، مهارت، دانش و توانایی های خود را ارتقاء دهیم و خود را تجهیز به سلاح های نیرومند در این کار سرنوشت ساز کنیم، اگر هم به هدف خود دست نیافتیم به آن معنا نیست که شکست خوردیم، قطعا ما در این فرایند رشد خواهیم کرد و به انسان بهتری تبدیل می شویم و تجربیات ارزنده آن، مقدمه ی پیروزی های آینده ی ما خواهد بود.

ناپلئو هیل می گوید: “اغلب انسان های بزرگ، عظیم ترین موفقیت های خود را بلافاصله بعد از عظیم ترین شکست هایشان به دست آوردند”.

7.اهداف را در ابتدا توسعه دهیم.

روزی ماهیگیری در کنار رودخانه ای ماهی های بزرگ و کوچک را از آب بیرون می کشید و ماهی های بزرگ را به داخل رودخانه پرتاب می‌کرد و ماهی کوچک را در سطل خود می گذاشت. مردی که شاهد این ماجرا بود از او دلیل کارش را پرسید، مرد ماهیگیر پاسخ داد: چاره‌ای جز این ندارم چون فقط یک ماهیتابه کوچک در منزل دارم و ماهی های بزرگ در آن جا نمی شوند!

زیگ زیگلار می‌گوید: “تا جایی که چشم تان می بیند دور بروید، وقتی به آن جا برسید همیشه می توانید دورتر را ببینید.”

از انتخاب اهداف بزرگ نهراسیم و اهداف را در ابتدا توسعه داده و سپس در جهت تحقق آن ها تلاش کنیم.

 

Rate this post
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا