چگونه از احساسات منفی به نفع خودمان استفاده کنیم؟
بطور کلی، احساسات به صورت ناخودآگاه، تجربه ها را ارزیابی می کنند و از کانال هیجانات، تغییراتی را در بافت فیزیولوژیک به وجود میآورند که به اقدامی مؤثر منجر میشود. همان طور که در مقالات پیشتر گفته شد، زمانی که احساسات منفی در ما فعال میشود، افکاری در ذهنمان شکل می گیرد. همچنین طبق آنچه در مقاله هفت لایه انسانی درباره لایه انگیزه بیان شد، احساسات می توانند انگیزه ما را شکل دهند تا بتوانیم هدف یا مقصودی را دنبال کنیم. در نتیجه، می توان گفت که رابطۀ نزدیکی بین نظام احساسات و انگیزه وجود دارد. افزون براین، در مقالات قبل اشاره شد که احساسات مثبت و منفی به صورت فنی وجود ندارند؛ ولی به طورکلی، می توان آنها را مثبت و منفی در نظر گرفت. لذا احساسات مثبت می توانند بر زندگی افراد تأثیر مثبت بگذارند. در این مقاله سعی داریم به چگونگی استفاده از احساسات منفی به نفعمان بپردازیم.
احساس دلشوره چیست؟
فرض کنید، برای قرار با دوستتان، زمانی را با هم هماهنگ کردهاید. هنگام خارج شدن از منزل، ممکن است ناخودآگاه از خود بپرسید که آیا درب اصلی را قفل کردم؟ در حالی که وقتی درب اصلی را می بستید، می دانستید که کسی غیر از شما در خانه نیست. چرا نظیر دلشوره در چنین موقعیت هایی ایجاد میشود؟
دلیل شکل گیری احساس دلشوره این است که بطور معمول، شما درب منزل را قفل می کردید؛ ولی این بار، مطمئن نیستید که این کار را انجام داده باشید. درواقع، همین طور که درحال بستن در هستید، به دیداری که با دوستتان دارید هم فکر می کنید. در این لحظه است که احساس دلشوره میکنید و به این جمع بندی می رسید که درب را قفل نکرده اید و برمی گردید تا درب را چک کنید. درحالی که وقتی برمی گردید متوجه می شوید که درب قفل است.
در چنین مواقعی، ممکن است از خود بپرسیم که «آیا به وسواس مفرط دچار شدهام؟» در نگاه اول، ممکن است، این طور به نظر برسد و به خودمان برچسب بزنیم؛ ولی درواقع، چنین واکنش هایی کاملاً طبیعی است. با وجود این، درصورتی که در چنین موقعیت هایی، واکنش هایی افراطی داشته باشیم یعنی برای مثال، پنج بار برگردیم تا درب منزل را چک کنیم، می توان گفت که دچار اختلال شدهایم.
احساس دلشوره علامت هشداردهنده مبهمی است که ما را به تفکر وا می دارد و احساسی را در ما تقویت می کند که گویی چیزی در حال وقوع است. همین احساس باعث می شود که برای اتفاقات احتمالی آینده حالت آماده باش داشته باشیم. تجربه این احساس به همراه تلاطم های درونی است که آن را به شکل های هیجان، فشار عصبی، بی خوابی و نا آرامی تجربه می کنیم.
زمانی که مغز ما تهدیدی نامطمئن را تجربه کند، احساس دلشوره نیز در ما شکل می گیرد. دلشوره ممکن است، احتیاط، مراقبت، هوشیاری مبالغه آمیز، ملاحظهکاری یا احساس خطر بیشازاندازه را در ما برانگیزد.
فواید دلشوره چیست؟
شاید برایتان جالب باشد که احساسی مثل دلشوره فوایدی داشته باشد. دلشوره از طریق نیروی تمرکز، بر توجه ما تأثیر می گذارد. همان طور که پیشتر اشاره شد، دلشوره احساسی مبهم است که در رفتارهای روزمره خود احساس میکنیم. نکتۀ مهم این است که دلشوره بهخودی خود بد نیست؛ اما بسیاری از ما حالتی که دلشوره در ما ایجاد میکند را دوست نداریم و سعی می کنیم از آن فرار کنیم. درصورتی که می توانیم روش بهتری را برای مواجهه با آن انتخاب کنیم. حتی در این لحظات حساس هم می توان از پنجمین ضرورت خودآگاهی یعنی امکان انتخاب صحیح کمک بگیریم و از فواید آن بهره ببریم.
اگر درکشوری باشیم که زبان آن را ندانیم و از یکی از افراد بومی آنجا آدرس مکانی را بپرسیم، او سعی می کند با ایما و اشاره ما را راهنمایی کند. طبیعی است که دریافت پیام در چنین حالتی برایمان دشوار است. زبان احساس هم، چنین است. علائم هشداردهنده دلشوره یعنی انقباض عضلانی، عرقکردن، تپش تند قلب و لرزش، علی رغم اینکه ناخوشایند هستند، اما اگر به آنها واکنش مناسبی داشته باشیم، می تواند کمک کننده نیز باشند. برای مثال، ممکن است برای آزمون راهنمایی و رانندگی احساس دلشوره کنیم؛ با وجود این، تنش عصبی ناشی از دلشوره این اطمینان خاطر را نیز به ما می دهد که برای مثال، بهاندازۀ کافی مطالعه کرده ایم، وسایل لازم برای امتحان مانند مداد و پاک کن و… را برداشته ایم و درنتیجه، آمادگی لازم برای امتحان را داریم. به طورکلی، می توان گفت که دلشوره با ایجاد احساسات و افکار ناخوشایند، به ما کمک می کند. افزون براین، باید این را نیز درنظر بگیریم که آنچه این احساس می خواهد به ما بگوید، به تشخیص و تفسیر ما بستگی دارد.
عصب شناشان بر این باورند، دلشوره در انگیزه بخشیدن به افکار از راه هایی که برای ما مفید و یاری دهنده است، نقشی اساسی دارد. درواقع، چون دلشوره اقدامی مؤثر را از ما طلب می کند، تمرکز ما را افزایش می دهد. پژوهشگران دریافتند که افزایش تنش و فشار عصبی در بعضی دانشجویان، به خلاقیت و بازدهی بیشتر در کارشان منجر میشود. فرض کنید باید پروژه ای را تحویل دهید. آیا آن را قبل از زمان مقرر انجام می دهید یا برای لحظه آخر می گذارید؟
یکی از ویژگی های انسانهای موفق توجهی است که به زمان و سنجیدن آن دارند و برای انجام کارهای خود زمان مشخصی را تعیین می کنند. اینکه در زمان مقرر یا پیش از اتمام آن کارشان را تمام کنند، به میزان فعال بودن دلشوره در آنها بستگی دارد.
بعضی افراد، وقتی وظیفه ای را برعهده می گیرند، به دلشوره دچار می شوند و دوست دارند، هرچه زود تر آن وظیفه را تمام کنند تا از فکر و دلشوره آن نیز رها شوند. این درحالی است که در برخی دیگر از افراد، اضطرار زمانی باعث فعال شدن دلشوره می شود و آنها می توانند نیرو و جهت دهی لازم را برای تکمیل وظایف خود کسب کنند.
به افرادی که عادت دارند وظایف خود را دقیقه نود انجام دهند، معمولاً سهل انگار می گویند. درحالی که چنین برچسبی مناسب نیست؛ چون همان طور که هدف این مقاله است، باید ببینیم، آیا چنین افرادی، وظایف خود را با موفقیت به پایان می رسانند یا خیر.
چه عاملی باعث می شود که افراد سهل انگار در انجام وظایف شان موفق شوند؟
پژوهشگران دریافته اند که در افراد سهل انگار، اضطرار و تنگنای زمانی، سبب انگیزه آنها در مواجهه با چالش یا وظیفه شان می شود؛ چون این افراد به خود مطمئن هستند، تنگنای زمانی را ترجیح می دهند. مبنای تصمیم این افراد، شناختی است که از خود دارند و می دانند بالاخره آن وظیفه را به پایان برسانند. البته پژوهشگران این افراد را در دو گروه قرار می دهند: 1. سهلانگاران فعال: افرادی که در انجام به موقع وظایف خود موفق هستد؛ 2. سهلانگاران منفعل: افرادی که در انجام به موقع وظایف خود موفق نیستند.
بهطور خلاصه، در این مقاله، به احساسات منفی و نحوه استفاده از آن پرداختیم و سپس، احساس دلشوره را بررسی کردیم و دریافتیم، دلشوره علی رغم ناخوشایند بودنش، فوایدی نیز برایمان دارد.