رابطه میان تجربه و احساسات چیست؟
در مقاله قبل، به نحوه شکل گیری احساسات و معرفی دو سیستم عصبی به نام سیستم عصبی همدردی و ضد همدردی اشاره کردیم و سپس، به رابطه احساسات و شناخت آن پرداختیم و مثالهایی نیز در این زمینه مطرح کردیم. در این مقاله، سعی داریم، به رابطه میان تجربه و احساسات بپردازیم و موارد مهمی را در این زمینه مطرح کنیم.
همان طور که قبل از این اشاره شد، زمانی که با یک وضعیت مواجه میشویم، مغز ما بدون هیچ تلاش آگاهانهای آن موقعیت را ارزیابی میکند. در مقاله دوم، به یکی از ضرورتهای خودآگاهی که «امکان تبیین» بود، اشاره کردیم. برای مثال، زمانی که به یکی سلام میکنیم و او جواب سلام ما را نمیدهد، برای پاسخ به این موقعیت، مغز ما فرد مقابل را به صورت ناخودآگاه ارزیابی میکند.
رابطه سیستم ارزیابی مغز با تجربه و احساسات چیست؟
شاید جالب بنظر برسد که آیا سیستم ارزیابی مغز می تواند بر احساسات فرد تاثیر بگذارد؟ در ادامه به این مهم بیش تر اشاره خواهیم کرد. این سیستم بر کارکرد تجربه و احساسات هم تاثیر می گذارد.
از آنجا که مغز انسان پیچیدگیهای بسیاری دارد، لذا برای پاسخ به این سؤال باید گفت که ارزیابی سیستمی است که به مغز ما کمک میکند تا تصمیم گیری کند. به کمک این سیستم، در مغز این ارزیابی صورت میگیرد که آیا لازم است، برای کمک و یاری رساندن به ما، هنگام مواجهه با موقعیت های مختلف، در ما احساسات لازمه ایجاد شود یا خیر. در واقع می توان گفت که مغز برای محافظت و حمایت از ما در موقعیت های مختلف است که باعث فعال شدن احساسات ما می شود. پس از اینکه به ماهیت ارزیابی مغز پی بردیم زمان تعریف واژه «برآورد تجربه» است. البته برای درک بهتر موضوع لازم است، تعریف جداگانه ای برای هر کدام از این کلمات ارائه کنیم.
برآورد چیست و رابطه آن با احساسات چگونه می باشد؟
به قابلیت مغز برای ارزیابی وضعیت ها، رویداد ها یا محرک ها، برآورد یا گرایش به برآورد می گویند. لازم به یادآوری است که در این تعریف، از گرایش مغز و نه، قدرت مغز، صحبت کردیم. دلیل این تأکید مرز باریکی است که بین این دو وجود دارد. گرایش از یک میل پدید می آید و بعد از آن، میتوان به قدرت رسید (که در اینجا منظور از قدرت، همان قدرت مغز است.) با توجه به اینکه ماهیت مغز، میل آن به ارزیابی است، میتوانیم در دل تعریف فوق، از بهینه بودن این قسمت از سیستم مغز استفاده کنیم. برای مثال، زمانی که یک وضعیت برای ما مفهوم خاصی را تداعی می کند، مغز ما به واسطه احساسی که برای ما پدید می آورد، آن موقعیت را برآورد میکند. این برآوردها به صورت خودکار و ناخودآگاه رخ داده و واکنشی از خود نشان میدهند. مسئولیت برآوردها بر عهده قسمتی از مغز است که آمیگدال نامیده میشود. آمیگدال ناحیه ای بادامی شکل است که در مغز میانی قرار دارد (شکل زیر).
شکل 1. قسمت آمیگدال در مغز
عملکرد سیستم برآورد چگونه است؟
سیستم برآورد با در نظر گرفتن رفاه، نقشهها و اهداف، رویدادها و وضعیت ما را پردازش میکند و به آنها معنا میدهد. همان طور که در متنهای بالاتر توضیح داده شد، درباره برآورد تجربه صحبت کردیم تا مفهوم برآورد را توضیح دهیم؛ اما مفهوم تجربه را هم باید شرح دهیم. اینکه بدانیم تجربههای قبلی ما چگونه بر ارزیابی ما از وضعیت فعلی تأثیر میگذارند نیز ضروری است. پیشتر گفته شد که وظیفه احساسات، چه خوشایند چه ناخوشایند، حمایت از انسان در موقعیتهای مختلف است. با وجود این، نکته مهم این است، زمانی که تجربه ای از موقعیت خاص را در ذهن خود ثبت میکنیم، هنگام مواجهه دوباره ما با آن موقعیت، همان احساسات و فکر در ما مرور و همانندسازی میشود و احتمال اینکه واکنش ما به آن موقعیت، همچون گذشته باشد، افزایش مییابد. داستان زیر ممکن است، به درک آنچه گفته شد، کمک کند.
دنیل در سوپر مارکتی کار میکند. یکی از مشتریانش از او یک عدد تن ماهی درخواست کرد. مشتری بلافاصله بعد از دریافت محصول، درب آن را باز کرد و خوردن تن ماهی را آغاز کرد. دنیل پرسید، مگر تن ماهی را این گونه میتوان خورد. مشتری در پاسخ میگوید: «بله، چرا که نه.» همین جمله مشتری کنجکاوی دنیل را تحریک کرد. دنیل کنسرو را همچون آن مشتری، سرد مصرف کرد و بعد از آن به مسمومیت غذایی دچار شد. بعد از آن روز، دنیل به هیچ وجه، دیگر تن ماهی نخورد. هر وقت هم که آن را میدید، احساس ناخوشایندی به او دست میداد. بر این اساس تجربه و احساسات ناشی از آن در دنیل باقی مانده است.
در مثالی دیگر نیز همین تجربه را میتوان بررسی کرد. پدری از ارتفاع میترسید. هنگامی که فرزند او به جاهایی میرفت که ارتفاع داشت، به صورت ناخودآگاه، او را از رفتن به سمت ارتفاع منع میکرد. پدر در گذشته، تجربه ترس از ارتفاع داشته است و به تبع، نباید او را تا به این حد نگران کند. با وجود این، پدر به دلیل تجربه ترسی که داشته است، با نگاهی نگران به فرزندش درباره نزدیک شدن به ارتفاع هشدار میدهد. در واقع، پدر نگرانی خود را که از طریق تجربه کسب کرده است، به صورت یک پند نگران کننده به فرزندش و دیگران منتقل میکند. ممکن است جالب باشد که بدانید، بسیاری از کارهایی که انجام آنها را پذیرفته ایم، به همین طریق به ما منتقل شده است و اگر کمی آنها را تحلیل و بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که هیچ سند و مدرک محکم و موثقی برای پذیرش آنها نداریم و همین امر در رابطه بین تجربه و احساسات موجود تاثیر می گذارد.
در این مقاله، رابطه میان تجربه و احساسات و نحوه آگاه شدن به آنها و علت ارزیابی مغز را بررسی کردیم. سپس، برآورد تجربه را تعریف کردیم و برای هر کدام از این واژهها تعریفی ارائه دادیم و با ارائه شکل، به جایگاه برآوردها در مغز که آمیگدال یا آمیگدالا نام دارد، اشاره کردیم. همچنین درباره تجربه و تأثیر آن بر ارزیابی خود از موقعیتهای فعلی صحبت کردیم. سرانجام، برای هر یک از آنها نمونه هایی را مطرح کردیم.