بهبود روابط زناشویی

چرا مردان، زنان را درک نمی کنند؟

علت درک نشدن زنان چیست؟

در این مقاله به علت درک نشدن زنان توسط مردان می پردازیم.

 

علت درک نشدن زنان – زن ها دوست دارند مرد ها از آن ها چه بدانند؟

ما زن ها دوست داریم مردها ما را درک کنند. و به خوبی بفهمند که چرا این طور هستیم و چنین خواسته هایی داریم. هنگامی که ما را درک نمی کنید سرخورده و مایوس می شویم. اما حقیقتی که وجود دارد و اعتراف نیز همین است: که گاهی اوقات ما خودمان نیز به خوبی  خود را درک نمی کنیم! و این موضوع یکی از موارد و علت درک نشدن زنان می باشد.

برای نمونه؛ چرا چنین است که در یک لحظه زنی بسیار قوی و تواناست و در لحظه ی بعد بسیار ضعیف و شکننده به نظر می رسد؟!

چه چیزی موجب می شود که وقتی حال ما خوب است؛ الهه ای قوی و نیرومند باشیم؛ و هنگامی که خوشحال نیستیم؛ هم چون دختر بچه ای کوچک و ترسیده؛ عاجز باشیم؟!

چرا می توانیم مشوقی خوب؛ حمایت گری قوی؛ پشتیبانی با وفا و مشاوری دور اندیش برای دیگران باشیم؛ اما نمی توانیم همین کارها را همیشه در حق خودمان انجام دهیم؟!

چرا و چگونه است که از عهده ی مسئولیت های بسیاری به خوبی بر می آییم؛ اما لحظه ی بعد آن مسئولیت ها بر دوش ما سنگینی می کنند و از شدت عجز و ناتوانی خود را پنهان می کنیم؟!

چرا به راحتی می توانیم از خود و نیازهای مان به نفع دیگران چشم پوشی کنیم؟! چرا این گونه به نظر می رسد که بیش از مردان به وقت؛ توجه؛ تسلی خاطر و آرامش نیاز داریم؟! چرا همین گونه هستیم؟!

 

ما زن ها می دانیم که مردها این سوالات را درباره ی ما از خودشان می پرسند. چه اعتراف بکنیم و چه نکنیم؛ خود ما نیز پاسخ این پرسش ها را به درستی نمی دانیم . خبر خوبی که در این رابطه وجود دارد این است که در نهایت ناشناخته بودن زن ها این دلایل وجود دارند و این که در واقع برای احساسات و رفتارهای شان توضیحی وجود دارد.

علت درک نشدن زنان - یک زن نیاز به درک شدن از سمت همسر خود دارد.

 

با هم لحظاتی را به اعماق قلب یک زن سفر می کنیم و از طریق داستانی نبردی را که خودمان نیز در درک خودمان با آن روبه رو هستیم ؛ برای تان شرح می دهیم:

1- می دانیم مردی که دوستش داریم روزهای سختی را در زندگی خود پشت سر می گذارد و تصمیمات مهمی که باید در رابطه با شغلش بگیرد او را نگران کرده است. این اواخر عصبی و نا آرام شده است و ما شدیدا دوست داریم که به او کمک کنیم. یک شب به هنگام شام موضوع را پیش می کشیم و نظر خود را درباره ی نگرانی ها و چالش هایش با او در میان می گذاریم و پیشنهاد هایی را برای حل مشکل او ارائه می دهیم. همین که شروع به صحبت می کنیم؛ نگاهی اخمو بر روی صورت او نقش می بندد که با هر پیشنهاد و توصیه ی جدید ما اخم هایش بدتر و بدتر می شوند.به ناگهان احساس می کنیم که ناراحت شده است و از ما فاصله می گیرد. 

با نگرانی از او می پرسیم: « عزیزم؛ موضوع چیست؟»

با سردی پاسخ می دهد که: « می خواهم این موضوع را خودم حل کنم؛ به نصیحت های تو نیازی ندارم.»

ما توضیح می دهیم که:« اما من فقط می خواستم به تو کمک کنم .» پاسخ می دهد: « چرا نمی گذاری خودم به روش خودم آن را فیصله دهم. مگر به من اعتماد نداری؟ » کاملا پیداست که عصبانی شده است. و فضا را ترک می کند.

در حالی که همسرمان از اتاق خارج می شود همان جا خشک مان می زند و چشمان مان از اشک پر می شود. می خواهیم به دنبال او برویم اما درست نمی دانیم چگونه احساس مان را بیان کنیم. ما فقط می خواستیم از او حمایت کنیم.اما اوضاع بدتر شد . احساس شکست می کنیم. از خود می پرسیم: « آیا به راستی من کنترل گر هستم؟!  آیا او درست می گوید؟! »

 

2- همسرمان به یک سفر کاری رفته است. هنگامی که به مقصد می رسد؛ به ما تلفن می کند تا بگوید به سلامت رسیده است. و این که شام را با یکی از مشتریانش در یک رستوران صرف خواهد کرد. شب هنگام خواب منتظر تلفن می شویم. اما خبری نمی شود. چندین بار به هتل او زنگ می زنیم اما او را پیدا نمی کنیم. برایش پیغام می گذاریم و منتظر می شویم اما خبری نمی شود. ساعت دو نیمه شب شده ؛ ما به طرز وحشتناکی عصبی و نگران شده ایم. سرانجام با ناراحتی خواب مان می برد. 

صبح روز بعد هم چنان منتظریم تا خبری شود. اما این اتفاق نمی افتد. سعی می کنیم برایش عذر و بهانه بتراشیم تا خود را قانع کنیم. ساعت ها می گذرند کم کم بد بین می شویم. بدترین فکرها به سراغ مان می آید. 

« نکند مریض شده است؛ نکند با زن دیگری و…»

نهایتا غروب تماس می گیرد. در نهایت تعجب ؛ به طوری صحبت می کند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. با ناراحتی می گوییم: « چرا دیشب یا امروز صبح به من زنگ نزدی؟! خیلی نگران شده بودم.»

پاسخ می دهد: « همین که رسیدم به تو زنگ زدم . بعد از شام هم به قدری خسته بودم که بی هوش شدم.» صدایش نشان می دهد از این که ما ناراحتیم گیج شده است . ادامه می دهد: « امروز صبح هم که به فکر جلسات مهمی بودم که داشتم. مجبور بودم که از صبح؛ از جایی به جای دیگر بروم. 

سعی می کنیم به او توضیح دهیم چرا آن قدر ناراحت شده بودیم. اما موفق نمی شویم. می ترسیم مستاصل و کنترل گر جلوه کنیم. همسرمان به صحبت های ما گوش می دهد. از جواب های او می فهمیم که ناراحت شده است به تندی می گوید: « آیا باید هر پنج دقیقه یک بار زنگ بزنم و بگویم دارم چکار می کنم؟! 

مکالمه چندان دوستانه تمام نمی شود.احساس بدی داریم. تنها کاری که می خواستیم بکنیم این بوده است که به او بگوییم چقدر دل مان برای او تنگ شده بود. 

 

اغلب خانم ها با داستان های بالا و احساسات آن ارتباط برقرار می کنند؛ زیرا همگی  کم و بیش اتفاقات فوق را تجربه کرده اند. 

ما زن ها از خود می پرسیم :آیا حق با ماست یا این که اتهامات همسرمان صحت دارد! از خود می پرسیم: آیا نیاز های مان موجه و منطقی است و یا زیادی افراطی؟! از خود می پرسیم: آیا من طبیعی هستم؟!

آیا من طبیعی هستم - علت درک نشدن زنان

پاسخ مردان پس از خواندن این داستان ها بسیار متفاوت است. پاسخ هایی از قبیل: « این دو مورد دقیقا همان مواردی بودند که عکس العمل زن ها در آن ها اضافی و نامعقول بوده اند و مردها را عصبی می کند » حق با شماست!

این موارد؛ نمونه هایی از اعمال و رفتارهای زنانه ای است که اغلب مردها آن را درک نمی کنند؛ لذا؛ آن را جزو رفتارهای نامطلوب و غیر موجه زنانه دسته بندی می کنند. 

ساده است. هنگامی که چیزی را درست درک نمی کنیم؛ محکومش کنیم. بدون چشم بصیرت و درک عمیق ممکن است بسیاری از خصوصیات و ویژگی های منحصر به فرد و زیبای دنیای زنانه و مونث در نظر مردان زشت و یا حتی بد جلوه کنند. اما چنان چه رازهای پنهان طبیعت زنانه را درک کنیم آن چه به ظاهر گیج کننده و غیر قابل پذیرش می نماید؛ روشن؛ واضح و زیبا خواهد شد.

بطور خلاصه در این مقاله به علت درک نشدن زنان پرداختیم و موارد مهمی را در این زمینه مورد بررسی قرار دادیم.

5/5 - (1 امتیاز)
نمایش بیشتر

مریم ابوطالبی

مربی مهارت های زندگی - مدرس دانشگاه

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا