بهبود روابط زناشویی

چرا از عاشق شدن می ترسیم ؟ – روانشناسی ترس از عشق

ترس از عاشق شدن چیست؟ در این مقاله به موضوع مهم ترس از عاشق شدن بپردازیم.

علت ترس از عاشق شدن – چرا از عشق وحشت داریم؟
 

کمی صبر و فکر کنیم، آیا این سر فصل برای مان احمقانه به نظر می رسد؟
چرا عشق را از خود دور می کنیم؟  دلیل ترسیدن از عشق چیست ؟! ممکن است بعضی از ما به این فکر کنیم که اکثر ما طالب عشق در زندگی مان هستیم چطور می توانیم عشق را از خود دور کنیم و از آن بترسیم؟
هر زمانی که کمبود عشق و حمایت کافی در زندگی مان حس می شود به این باور می رسیم که عشق وحشت ناک است و آن را از خود دور کرده ایم.
کدام یک از جملات زیر برای مان آشنا به نظر می رسد؟

مثلث عشق چیست؟ – انواع رابطه عاشقانه کدامند؟

چرا عاشق نمی شوم ؟ – ترس از عاشق شدن

زمانی که موضوعی ما را از درون می رنجاند چگونه وانمود کنیم که هیچ مشکلی بوجود نیامده است؟ شخصی را در زندگی خود شدیدا دوست داریم  ولی خیلی کم احساسات مان را نسبت به او ابراز می کنیم اما ممکن است به طور عمد آن را به او نشان ندهیم. نیاز های مان را بازگو نمی کنیم زیرا ترس از آن داریم که پاسخی نگیریم ما خواهان این هستیم که زمان بیشتری را کنار کسانی که دوستشان داریم بگذرانیم اما خودمان را سرگرم مشغولیات و گرفتاری های زندگی مان کرده ایم. هنگامی که کسی از ما تعریف می کند به جای این که تشکر کنیم سعی می کنیم آن چه را که بیان کرده است بی اعتبار جلوه دهیم و تعریف و تحسین آنها را تایید نمی کنیم. علاقه مند هستیم به کسانی که دوست شان داریم تلفن بزنیم اما هرگزچنین کاری را نمی کنیم. احساس می کنیم کسی نیست که خود واقعی ما را بشناسد زمانی که کسی به ما محبت می کند و یا عشق می ورزد ترس از این داریم که ریگی به کفشش باشد از خودمان می پرسیم از ما چه می خواهد فکر می کنیم نقشه ویا هدفی دارد.

 

 

 

چرا از عشق فرار می کنیم ؟ چطور افکار منفی باعث می شوند از عاشق شدن بترسیم؟

ریشه ترس از عاشق شدن

اگرمانند بقیه مردم عادی باشیم بیشتر این جملات برای مان آشنا است. ممکن است احساس کنیم هرچه درتوان داریم به کاربسته ایم تا عشق بیشتری را در زندگی به سمت خود جذب کنیم اما دشمنی داریم که با اوآشنا نیستیم وآن بخشی ازماست که عشق را از ما دور می کند.

چرا عشق را از زندگی مان دور می کنیم؟
چرا باید عشق را از زندگی خود دور کنیم؟ مگر عشق حسی فوق العاده وارضاکننده نیست؟

جواب این سوال تنهایک کلمه است: «ترس از عشق »

ترس ازصدمه دیدن ازسمت عشق، ترس ازاشتباه کردن، ترس ازجداشدن وترس از درد ورنج روحی.

* ما ازخود عشق نمی ترسیم بلکه می ترسیم عشق را ازدست بدهیم.

عشق چنان با ارزش وگران بها است که هنگامی که آن را از دست می دهیم می رنجیم. به راستی که جدا شدن ازعشق دردناک است. بنابراین ماخودآگاه یا ناخودآگاه ازدریافت عشق سرباز می زنیم چراکه می ترسیم مبادا روزی ازآن جدا شویم. این ترس ازعشق ازکجا می آید؟ هیچ کدام ازما با ترس ازعشق به دنیا نیامده ایم. آیا تا به حال شده نوزادی را ببینیم که به لحاظ عاطفی واحساسی بسته باشد؟ آیا شده نوزادی با احساساتش درتماس نباشد؟ پس هرگزکودکی عشق ما را پس نمی زند همه ی بچه ها به عشق اعتماد دارند. پس چه بلایی برسر این اعتماد می آید؟ هربارکه ما عشق می ورزیم و پاسخی دریافت نمی کنیم دیواری به دورخود بنا می کنیم  زیرا به این باورداریم که به این وسیله ازخود محافظت می کنیم.

دلایل ترس از عشق  – راه های مقابله با ترس از عاشق شدن چیست؟

بعد از انجام این تمرین ممکن است احساس غمگین بودن کنیم. ممکن است درناحیه قفسه سینه خود احساس فشارکنیم. بسیارسخت است نمی توانیم عشقی را دریافت کنیم و یا حتی عشقی را بپذیریم. این تنها تصویردنیای بیرون ازدرون ماست. آیا تا به حال به این فکرکرده ایم که دنیای درون مان از بیرون چگونه به نظرمی رسد؟ 
وچه احساسی به دیگران دست می دهد وقتی که سعی می کنند به قلب مان وارد شوند و ما به طورمتداوم با بهانه هایی ازآنها دور می شویم و سیم خاردارهایی می کشیم تاکسی نتواند ازآنها عبورکنند؟ وحالا سوال اینجاست که آیا در زندگی مان زمانی را به یاد می آوریم که خواسته ایم به قلب کسی رخنه کنیم اما او ما را به درون خود راه نداده است؟ ازاینکه کسی عشق ما را پس بزند چه احساسی به ما دست می دهد؟

همه ی ما دل هایی شکسته و رنجیده داریم. هیچ کدام از ما دوران کودکی ایده آل وخالی از لطمات  و صدمات عاطفی نداشته ایم این را هم همه می دانیم که عشق ترسناک است و یک ریسک است. اما برای نامهربان بودن با بقیه بهانه ای نداریم. افرادی اطراف مان هستند که با شکست های کودکی و عشقی بهانه ای برای شان شده برای سردی و بد رفتاری با دیگران اما برعکس همین افرادکسانی هستندکه با وجودگذشته ی بسیاردردناک وتجارب تلخ زندگی شان خود را برای دیگران بسیارمتفاوت و زیبا قرارداده اند. ازگذشته و اشتباهات  خود بیاموزیم که چگونه می توان انسانی بخشنده و مهربان شد.

 

«عشق برحذر می دارد، قلب مان است که ارتباط برقرار می کند»

عشق برحذر می دارد  قلب ارتباط برقرارمی کند، ذهن و فکرمان همیشه می گوید: مواظب باش.

این قلب مان است که همواره از خود مایه می گذارد وارتباط برقرارمی کند. فقط ازطریق عشق و برقراری ارتباط بادیگران و دنیای خارج است که این اجازه را به ما می دهد که با دنیای درونی خودمان ارتباط برقرارکنیم. کاملا طبیعی است که از درد و رنج بپرهیزیم وهمچنین طبیعی است که هرآن چه که برای مان پیام دردآور و رنج است دوری کنیم. هربار که در عشق با شکست روبه رو شویم گرایش و تمایل مان به عشق ورزیدن مجدد کاهش پیدا می کند و در ذهن مان عشق با طرد شدن، صدمه دیدن، ازخودگذشتگی، وابستگی وازدست دادن هویت شخصی خودمان تداعی ومعانی پیدا می کند. فکروذهن مان مانند محافظ ونگهبانی است که درجلوی درب ورودی قلب مان قرارگرفته است. وقتی که ذهن مان این پیام را به قلب مان می رساند دیگرخطری ما را تهدید نمی کند می توانیم همواره آسوده باشیم و عشق بورزیم. دراین لحظه است که قلب مان آمادگی این را دارد که پذیرای عشق باشد.

ترس از عاشق شدن - ابراز عشق

 

«عشق ورزیدن به ما صدمه نمی زند بلکه عشق نورزیدن است که به ما صدمه می زند.»

وقتی عشق بورزیم از درون احساس خوشبختی وگرما می کنیم حتی اگر طرف مقابل مان عشق مان را دریافت نکرده باشد. وقتی به دیگران عشق بورزیم به عشق ورزیدن به خودمان عادت می کنیم. حال این سوال پیش می آید آیا زمانی را به یاد می آوریم که نوجوان بودیم و به کسی عشق می ورزیدیم که حتی خود او ازاین عشق خبرنداشت؟ می توانیم تصورکنیم که این عشق پنهان تا چه اندازه به ما احساس هیجان وخوش بختی می داد.
اصلا مهم نبود که طرف مقابل چه حسی به ما دارد یا اصلا ما را دوست دارد یا نه. فقط این که عاشق باشیم وعشق بورزیم همین احساس خوبی به ما می داد.
اما مشکل از آن جایی شروع می شود که طرف مقابل مان کاری می کند که ما دوست نداریم. دقیقا درهمین لحظه است که ادامه دوست داشتن کمی برای مان مشکل می شود و ترسی از « عشق » در وجودمان رخنه می کند  به طوری که ممکن است دست از عشق ورزیدن به طرف مقابل مان برداریم. درست درهمین لحظه است که احساس رنج وآزردگی می کنیم. بزرگترین آسیب زندگی مان درست لحظه ای است که دست ازعشق ورزیدن به دیگران برداریم. اگراحساس می کنیم در زندگی مان والدین مان به ما لطمه زده اند مجددا به این موضوع فکرکنیم . ممکن است بزرگ ترین رنجش عاطفی که به آن فکرمی کنیم کارهایی است که آنها نسبت به ما انجام داده اند.کارهایی که ما تاییدشان نمی کنیم اما بیشتر به این خاطر است که ما دیگرآنها را دوست نداریم. این موضوع بسیار دردناک است که کسانی که ما را به این دنیا آورده اند را دوست نداشته باشیم. عشق ما را به قدرت و نیروی درونی که داریم ربط می دهیم. همانطورکه عاشق هستیم واحساس بسیارخوبی داریم ولی هنگامی که از عشق ورزیدن دست برمی داریم ارتباط درونی خود را با آن منبع قدرت و نیرو قطع می کنیم و قابلیت عشق ورزیدن به خود را ضعیف می کنیم. 
با عشق ورزیدن می توانیم  برنده باشیم چرا که این تجربه ی عشق است که ما را قوی و نیرومند می کند و ترس از عشق ورزیدن را از ما دور می سازد.
نتیجه ی ترس از عشق (کدام یک را انتخاب می کنیم: ارتباط یا جدایی؟)

نتیجه ی ترسیدن و پس زدن و دفع کردن عشق در زندگی مان و زندگی کردن مان در پشت دیوارهای احساسی را تنها می توانیم دریک کلمه خلاصه کنیم: جدایی.

 

ترس از عاشق شدن – جدایی


جدایی یا همان حالت روحی و احساسی که درآن انرژی ویا احساسات میان ما وشخص مقابل به آزادی جریان نمی یابد و میزان قابل توجهی جدایی ویا مانع بین ما وجود دارد. اکثر ما درجدایی تخصص داریم.
چرا که عادت جدایی روحی واحساسی مشکل روانی اکثر ما انسان ها در زندگی مان می باشد. این جدایی است که منشأ بیشتر درد های انسانی است که به خودمان ویا حتی دیگران تحمیل می کنیم.
«انتخاب جدایی و تنهایی یکی از بزرگ ترین و خطرناک ترین راه هایی است که به وسیله ی آن عشق را از زندگی مان پس می زنیم.»

بیاییم انرژی که صرف جدایی ازدیگران می کنیم را صرف ارتباط با آنها کنیم با این کار به نیروی بزرگ درونی و فوق العاده ای دست پیدا می کنیم که می توانیم روابطی پایدار وماندگار با دیگران ایجاد کنیم. نباید انتظارداشته باشیم که این رمزها را یک شبه بیاموزیم. همه ما در جدایی متخصص هستیم تا در ارتباط. باید کم کم این قابلیت را در خود افزایش دهیم و تمرین کنیم.

جدایی یکی از علت های ترس از عاشق شدن می باشد.

 

احتیاج:
واکنش ما نسبت به نیاز و احتیاج چیست؟

چنان چه میان این کلمه و کلمات دیگر تداعی معانی می بینیم ممکن است میان کلمه نیاز و احتیاج با یکی از کلمات زیر نیز تداعی معانی وجود داشته باشد.

ضعف، اجباروالزام ، ازدست دادن سلطه وقدرت

ترس ،  درد و رنج ،       ناامنی

وابستگی ،    احساس کنترل شده ،     به دام افتادن

و نقص و کاستی

اکثر ما کلمات نیاز و احتیاج را به معنای کلمات فوق می دانیم. اکثر این کلمات معانی منفی دارند. نیازداشتن ما به این معناست که ما کامل قوی و یکپارچه نیستیم. اغلب ما چنین فکر می کنیم : نیاز به عشق، تایید، محبت، حمایت روحی و عاطفی، احترام و قدردانی نشانه ضعف ماست. جوری آموزش دیده ایم که خودکفا باشیم و خودمان تمام نیازهای مان را برطرف سازیم. این موضوع یکی از منفی ترین تاثیراتی است که در روابط امروزی میان ما انسان ها می باشد. نیاز داشتن طبیعی ترین خصوصیت ما انسان هاست. هنگامی که به نیاز ها و خواسته های خودپشت می کنیم در واقع به انسانی ترین و آسیب پذیرترین وجودانسانی خودپشت کرده ایم. سرکوب کردن نیازهای مان یکی از سریع ترین راه های محکم کردن دیوارهای احساسی و موانع احساسی دور قلب و عواطف ما می باشد.
«هنگامی که حقایقی را در مورد نیازهاوخواسته های مان به دیگران بازگونمی کنیم عشق را از زندگی خود دور ساخته ایم.»

نیازهای ما باعث می شود نسبت به زندگی درخود احساس شور و حرارت کنیم.
حقیقت جالبی که درباره ی نیاز های ما انسان ها وجود دارد این است که غیرممکن است که عاشق کسی شویم بدون آنکه احساس کنیم به نحوی به آن شخص احتیاج داریم به همین دلیل است که روابط های مان در ابتدا بسیار پرشور و حرارت است ولی به تدریج از بین می رود. دلیل این است که دو طرف به تدریج نیازشان به شخص مقابل را از دست می دهند. بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک مان نیاز های مان به طور روزانه توسط طرف مقابل مان برآورده می شود و دیگر نیازی نسبت به طرف مقابل مان احساس نمی کنیم.

تفاوت میان نیاز و وابستگی در عشق

احتمالا برای اینکه اعتراف کنیم به هوا برای تنفس احتیاج داریم ابایی ند اریم چون می دانیم هوا به اندازه ی کافی در همه جا وجود دارد. این که روزی از داشتن هوا محروم شویم محال است. آیا تا به حال شده به گوش مان برسد که کسی می گوید: «هوا را دوست دارم امااحتیاج زیادی به آن ندارم»!
یااینکه کسی بگوید(نیاز به هوا مرا از آزادی محروم می کند و استقلالم را منحل می نماید.) البته که چنین نیست اما وقتی صحبت از عشق و روابط به میان می آید به طور مداوم از این قبیل کلمات می شنویم به راستی چرا؟ چون که عشق به اندازه کافی در زندگی مان وجود ندارد تا برای همه ما قابل دسترس باشد. مشکل این نیست که ما به عشق نیاز داریم مشکل اینجاست که ما برای عشق متکی به دیگران هستیم. بنابراین مسئول برآورده ساختن نیازهای خودمان تنها خود ما هستیم. این درست است که ما به کسی دیگری احتیاج داریم، اما چنان چه آن شخص نیازهای احساسی مارا براورده نکند، خودمان باید کسی دیگری را پیدا کنیم که این نیازمان را بر آورده کند.
«ما به دیگران احتیاج داریم، اما فقط باید به خود متکی باشیم.»

«نیازها مغناطیسم هایی هستند تا بتوانیم آنچه را که می خواهیم به سمت خودمان جذب کنیم.»

هرچه احساسات مان را بیشتر حس کنیم، بیشتراحساس سرزندگی میکنیم!

در درس های بعد توانا همراه ما باشید تا روانشناسی عشق را بیشتر با هم یاد بگیریم.

سعی کنیم با تماس برقرار کردن باتمامی احساسات خود باخود واقعی خود مجددا تماس برقرارکنیم. پس به تمامی حس های خود اجازه دهیم که آنها را حس کرده و بشناسیم. برخی ازاحساسات مان بسیارترسناک و دردناک خواهند بود، چرا که بسیارنیرومند می باشند. به این باورداشته باشیم که ماقوی ترازاین ترس های مان هستیم ورو به روشدن با این ترس ها اولین قدم برای نابودی شان می باشد. به این باوربرسیم که اگرهمیشه عشق بورزیم همیشه برنده خواهیم بود. همواره باانتخاب کردن، بازبودن و گشاده بودن وحس کردن احساسات مان می توانیم برنده باشیم. باحس کردن بیشترآنها دیگران هم بیشترما را دوست خواهند داشت. وقتی بدانیم چگونه می توانیم از عشق استفاده کنیم، آن گاه ترسی از عشق ورزیدن نخواهیم داشت و بااحساس امنیت می توانیم عشق بورزیم.  

 

Rate this post
نمایش بیشتر

مریم ابوطالبی

مربی مهارت های زندگی - مدرس دانشگاه

نوشته های مشابه

‫13 دیدگاه ها

  1. The subsequent time I read a blog, I hope that it doesnt disappoint me as a lot as this one. I mean, I do know it was my option to read, but I actually thought youd have one thing attention-grabbing to say. All I hear is a bunch of whining about something that you possibly can fix should you werent too busy in search of attention.

  2. I would like to thnkx for the efforts you have put in writing this site. I’m hoping the same high-grade site post from you in the upcoming also. In fact your creative writing abilities has encouraged me to get my own site now. Really the blogging is spreading its wings fast. Your write up is a good example of it.

  3. Today, I went to the beach front with my children. I found a sea shell and gave it to my 4 year old daughter and said “You can hear the ocean if you put this to your ear.” She placed the shell to her ear and screamed. There was a hermit crab inside and it pinched her ear. She never wants to go back! LoL I know this is completely off topic but I had to tell someone!

  4. My developer is trying to convince me to move to .net from PHP. I have always disliked the idea because of the expenses. But he’s tryiong none the less. I’ve been using Movable-type on several websites for about a year and am concerned about switching to another platform. I have heard good things about blogengine.net. Is there a way I can transfer all my wordpress posts into it? Any help would be greatly appreciated!

  5. The next time I learn a weblog, I hope that it doesnt disappoint me as much as this one. I mean, I know it was my choice to read, however I truly thought youd have something interesting to say. All I hear is a bunch of whining about something that you would repair should you werent too busy looking for attention.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا