خود آگاهی

احساسات چگونه شکل می گیرند؟

به نظر شما شکل گیری احساسات چیست؟ چطور می توان از آن بهره مند شد؟

در مقاله قبل، به تعریف احساسات و مبنای آن اشاره کردیم و نکات آن را مطالعه کردیم از جمله میزان دقت و صداقت احساسِ به‌ وجود آمده در زمان مواجهه با موقعیتی خاص. همچنین مثال‌هایی در این زمینه مطرح کردیم. پس از تعریف احساسات، نکته مهمی که باید به آن توجه کنیم این است که شکل گیری احساسات چگونه می باشد؟

در این مقاله به موضوع شکل گیری احساسات می پردازیم.

زمانی که مغز ما در حالت کنجکاوانه علائمی را به صورت رادارهای مغزی ارسال می‌کند، باعث تحریک سیستم عصبی خودکار و مرکزی ما می‌شود. این سیستم عصبی بر قسمت‌های فیزیولوژیک بدن ما اثر می‌گذارد. برای مثال، سیستم عصبیِ همدردی به صورت هوشمندانه تغییرات فیزیولوژیکی نظیر تند شدن ضربان قلب، تعریق دست یا خشکی دهان را به وجود می‌آورد. همچنین زمانی که با موقعیتی ترسناک مواجه می‌شویم (البته ممکن است فقط برای ما ترسناک باشد؛ نه برای همه) سیستم عصبی همدردی ما به این موقعیت، پاسخی از جنس جنگ یا گریز نشان می‌دهد. براین اساس منجر به شکل گیری احساسات می شود.

رابطه شکل گیری احساسات و سیستم عصبی

همان طور که سیستم عصبی همدردی در مغز ما وجود دارد، سیستم عصبی ضد همدردی هم در مغز فعالیت می‌کند. سیستم عصبی ضد همدردی به ما کمک می‌کند تا آرام بگیریم. این سیستم به ما کمک می‌کند تا درد یا اندوه خود را تسکین دهیم. برای مثال، زمانی که احساساتی نظیر اندوه، انزجار، جذبه و کشش را تجربه می‌کنیم، از طریق همین سیستم، شیوه مواجه‌ شدن با احساسات فوق را تجربه خواهیم کرد و این شیوه نقش موثری در شکل گیری احساسات برای ما رقم می زند.

شکل گیری احساسات و سیستم عصبی
شکل 1. سیستم عصبی مرکزی و محیطی

همان طور که در مقاله اول اشاره کردیم لایه ‌ای که به شناخت ما سوخت می‌دهد، لایه عواطف و نظام احساسات ما است. پس می‌توانیم بگوییم، احساسات نه تنها حالت‌های حسی را در بدن ما پدید می‌آورند، بلکه به شناخت ما هم سوخت می‌دهند. زمانی که از شناخت صحبت می‌کنیم، لاجرم مبحث نظام افکار هم باید مطالعه و بررسی شود. برای بررسی نظام افکار ابتدا باید منشأ آن را بفهمیم.

رابطه منشا افکار و شکل گیری احساسات

این سوال بسیار مهم میباشد. در پاسخ باید گفت: فکرها در بدو به‌ وجود آمدن منشأعاطفی دارند و بعد از آن حالت‌های دیگری را تجربه می‌کنند. البته همان طور که قبلاً در بحث «احساسات چیست» اشاره شد، ما درباره محدوده ای از تعریف  صحبت می‌کنیم و در مقاله شماره یک، اشاره کردیم که طبق شناخت درمانی، چون فکر می‌کنیم، احساس می‌کنیم. در واقع، طبق نظریه‌های شناخت درمانی، افکار است که باعث به وجود آمدن احساسات می‌شود. این در حالی است که، بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد که با توجه به جایگاه مغز میانی و نئوکورتکس، ابتدا احساسات در ما شکل می‌گیرد و سپس فکر (شکل 2).

شکل گیری احساسات و قسمت های مغز
شکل 2. جایگاه مغز میانی و نئکورتکس

نمونه‌های رابطه بین احساسات و شناخت (نظام افکار)

برای بهتر پی بردن به رابطه ی بین شکل گیری احساسات و نظام افکار، به دو مثال مهم زیر، می پردازیم.

نمونه اول:

سلین یکی از دوستان قدیمی خود به اسم مایکل را در رستوران دید. او که از دیدن مایکل غافل‌ گیر و خشنود شده بود، به سمت او رفت و سلام کرد. مایکل پاسخ سلام او را داد؛ اما نتوانست او را بشناسد. سلین وقتی واکنش مایکل را دید، دچار لکنت زبان شد. فکری که در آن هنگام به ذهن سلین رسید این بود که «من چقدر انسانی فراموش‌شدنی هستم؟» وقتی سلین چنین فکری کرد، ضربان قلبش تند شد. او به سمت میز خود برگشت و آنجا نشست.

این اتفاق آنقدر برای او ناراحت کننده بود که خجالت می‌کشید به کسی که با او به رستوران آمده بود، اتفاق افتاده را تعریف کند. در این مثال، رخداد این بود که مایکل نتوانست سلین را به جا آورد. در اینجا فکر سیلین یعنی «چقدر انسانی فراموش‌شدنی هستم» باعث شد تا احساس خجالت‌زدگی و ناامنی کند. به دنبال این حس، واکنش‌های جسمانی در او شروع شد. او دچار تپش قلب شد و سرانجام رفتاری که از خود نشان داد، رفتاری منفعلانه بود. در این مثال ساده به روشنی می‌ توان دریافت که رابطه میان احساس و شناخت دو طرفه است. در این مثال، فکری که سلین کرد باعث شد تا او احساس خجالت و ناامنی کند.

نمونه دوم. این مثال، درباره ترس‌های کاذب سارا است. سارا خود را فردی دروغگو و غیر قابل اعتماد تصور می کرد. با این حال در ارتباط با سایرین، خود را فردی شاداب و با اعتماد بنفس و قاطع نشان می داد. او از انجام برخی کارها می‌ ترسید. برای مثال، از اظهار نظر کردن نسبت به موضوعی واهمه داشت؛ چرا که می‌ترسید نتواند درستی نظرش را ثابت کند. این در حالی است که او در مراودات فردی قاطع و محکم به ‌نظر می‌رسید و برای این ویژگی،  مورد تحسین دوستانش قرار میگرفت؛ اما او تمامی تحسین‌های دوستان خود را نمایشی و غیر واقعی می‌دانست و گمان می‌کرد، آن‌ها در این زمینه با او صادق نیستند. همین باعث می‌شد که او از درون احساس تزلزل و وحشت کند؛ چرا که می‌ترسید دیگران متوجه احساسی که او درباره خودش دارد، بشوند. او احساس می‌کرد که هر لحظه ممکن است رسوا شود و چهره ی واقعی اش نزد سایرین، نمایان شود.

همانطور که در مثال بالا بیان شد: احساس اینکه من مورد اعتماد نیستم، سبب شد تا سارا چنین احساساتی را تجربه کند. و همین امر بر ارزیابی سارا نسبت به خود و نگاه دیگران نسبت به وی، تاثیر بسزایی بگذارد.

بطور خلاصه، در این مقاله، به چگونگی ایجاد احساسات و رابطه آن با سیستم‌های عصبی و مرکزی اشاره کردیم و به دو نوع سیستم عصبی همدردی و ضدهمدردی و نحوه فعالیت آن اشاره کردیم. سپس، به رابطه احساس و شناخت پرداختیم و مثال‌هایی در این زمینه مطرح کردیم.

ابراز احساسات چیست ؟ | چگونه احساساتمان را بیان کنیم؟
Rate this post
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا